ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
از زمین بیرون میخزند
فرامین
در جنین کیهانی فساد ذهن زمین
بی پروا
از خستگی بشر در توالی روزهای خدای مقدس
قداستی نورانی
در تاریکی
تشریح شده بی رحمانه در زیر دستان امیال اندیشناک من
همچو تشریح سیبی در میان دندانها
ظالمانه در تنهایی
بدور از عدالت کیهانی
در اختیار من
سرزمینی است
سرد و تاریک
در مسیر انهدام کالبدم
بی پروا
در پروازی بی باکانه با من
بی نیاز از بخاطر سپردن
و به یاد اوردن
در بی ذهنی اندیشناک رفتن
انچه مرا فرا می خواند
در بی پروایی و جنگ
ذهن جنگ طلب و خونین انسانیست
و بر مزار کشتگان بی گناه
روییدن خارهای تساهل
در بی قیدی من وتو به تاریخ
و اوازهای شوم فراموشیمان
و فرامین تکرار قرون
و قدرت مصنوعی تزریق شده از وادی الهی
کورتیزون مقدس
در رگهای تپنده جهالت کالبدمان
و قدرتش هنوز ما را فرامیخواند
و جریان میابد تا به درون چشمانمان
تا که نور الوهیتش را
دریابیم و ببینیم و دعا کنیم
نعمت کورتیزون اسمانی را
و همچو شیاطین فرشته نمای
پیچیده در تزویر
ما را در خلقتی بی عدالت بر زمین سرد افرینش می کند
××××××××××××××××
عشق را در هزارها می شمارم
هزاران بار بر هزارها می نگارم
بر سنگها و کوهها
تا تو را دریابم
در نارکوتیک مقدست
ای ....
و انگاه که باز میگردم در اگاهی
وعشقت اضمحلال میابد در روانم
در دانایی حضورم در برابرت شمشیر اخته میکشم
خشم من سمبل خشم حضورتوست که در روان من میکاوی
و جنگ اغاز میشود
در بورانها و طوفانها
و گرداب زمان اکنون من
ولی فرامش نمیکنم که هنوز نوای خوش ویالون را در افرینشت دوست دارم
تا مرگم بر خاک می رقصم
و می دانم که نابود خواهی شد
در گذری به جهان مینویت در اینده مردم زمین
وبه نیستگاه خدایان خواهی پیوست
پل شینوت را فراموش نکن
من بر فراز پل ایستاده ام
در انتظاری هزار ساله در بازگشت خدایان
و درر این کارزار جهانی در میان دستانم شکفته است
و کورتیزون قداستت را بی مهابا در روانش تزریق خواهم کرد
تا خدای کودک افریده شود
در میان دستانم
××××××××××××××
با من خیانت کارانه بجنگ در دامان سرزمینم
ترفندهای ذاتیت را بنما
و بدان که بزرکترین خیانتت جنگ با من است
به بازارچوب خواهم زد
تمام هستی منحوسین را
انان را که صلوات گویان یاوریت کردند
در زیر بالهایم خواهم گرفت
کودکان اندیشه ام را
بالهایی که اغشته به خون و تیرهای توست
دست در ابهای جنگل کفر خوام شست
و بر منجلابی مترود اسمت را زمزمه خواهم کرد
و در عرش بر بسترخلقتت با نفرینهایت هم خوابگی خواهم کرد
این نیروی کورتیزون حیات است
بزرگترین خیانت بر حضورت
و به من
طبلهایت را به صدا در اور تا گوشها پاره شود
و جنگ در غروبمان اغاز گردد
کورتیزون رهبر ماست در خون من
رهبری که میدانم نابودی تو است
در اشوب خلقتت
ضربان تاریک
16.7.2005