ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
کاشتید در زمین تاریکی
این جنگل عصیان و اشوب را
تنیدید تارهای سیاهی را
بافتید ریسمانهای خیانت را
بردارهای تظاهر
در رذالت پیشگی
خائنانه پاینده اید
مرگ بار و حسد اندیشه اید
خشم باره
مهرکش
با خیانت های خود بخشنده اید
مرد خدا هستید
و پر ز حسرتهای کور
بر نیازهای عقده وار خود
بنده ای اواره ای
دزد ناچیزتاج از سر دختر سرنوشت مردم این سرزمین
دست در دستان من
..... رحیم
بدور از افکار .... رجیم
در توام از رگ گردن به تو نزدیکتر
بر تنت خرقه شایسته ای از نور خدا
در درونت من
وان حسرتهای کور
در میان قلب تاریکت سرزمین افسرده روزهای زمین
این لباس بیهوده نور را بر کن واین خرقه خواب را بر تن بپوش
تا که در بر گیردت شیطانی چو من
نور در تاریکش همچو خوابیست فراموش شده در ذهن تو
کور سویی بیش نیست ازدنیای من
خلق من هستی و کودک افکار خود
بندگی کن بر من و دنیای اسرار خود
مرگ و انتظار روزها
از ان توست
جاودانه زی بر مسند تاریک گور
این را بدان
ما برایت زین خدایت نمادی ساختیم
تا که هرزگی باشد هر روزت نه بیش
ان نماد تاریک را
از ان خود
من ساختم
تا که نور گیرد از افول اندیشه اش
در کنارش بودم
و مرد بر پای من
در خاک کردم کاخ های اندیشه اش
پوسید و شد
یک رویای دور
ان که میخواست انسانش شود عالم فروز
بر گورش نگاشتم
خدا خوابیده است
وانگه تو انسان تصور میکنی خدایت زنده است
ارمید از بار سنگین خلقتش
بر مزارش مویه کردم قول دادم تا که گیرم انتقام
زین سبب بافتم تاریخ را
در جنگ وانهدام
او مرد از یادها
پاک رفت
من که هستم در شمائل احوال او
نور تزویر است در دستان من
گرچه سوزان است
واعظان را خبر باید نمود
تا که دانند ان سراهای پر زنورابریشمین
دروازهای خلقت اندیشه من است بر روی زمین.
ضربان تاریک بازنگاشت شعر قدیمی
2012-12-18