ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
ققنوس فرود امده از اسمانها
درگیر تثلیث در فرکتالی بی انتها
گرداگرد کوه افسانه ها
گردان
به دنبال پیام مبهمش همه
حیران
چه بسا خیانت و خدمت
می کاودش
چه بسا که نابودی
می ایدش
چه سقوطی به ناگه از فراز اسمان
سوی شعله های پرکشیده زمان
نالان می خواند
اواز پایان را در میان پرواز خاکستر
تا بسوزد باز
تا براید باز
باز اغاز کند اواز
***
اتش خاموش است
خاکستر تیره و سرد
اما نوری هست زین زایش یک تخم دو رنگ
از شعله های مصیبت بار
تا پرواز ازادی
اوج به اوج
به سوی کهکشانهایی دگر
پرواز
ز درون به برون جهان
با پیامی در هزار حفره منقارش
دوران به دوران
شاید حضوراو در تواتر اعصاراست
شاید پی روزگاری نوست
ایا این پیامیست از میان افسانه ؟
بر اوایی های اوای بی کرانه
خروشان دود منقارش
از درون خشم پنهانش
ان چشمان سوزانش
می تازد سوی رنجها و نیستیها
تا روزگاری باز یابد راز باز افرینشش را
او همه عالم به پیماید
بر دوشهایش بارسرنوشت را بیفزاید
خیالات و تلخکامیها
دم به دم در کشد جام هلاکت را
تا بنیان و توان گیرد
***
روزگاری می ایند
ان انسان نیکیها
تنها انسان خوبیها
ققنوس وار
فروزان چشم اندیشان
فیلسوف وار
میمیرد
برمی خیزد
ز خاکستر سفید شعله های سوزان تمدنها
پر می گیرد سوی اسمانها
ولی باز "می گرددد" سوی ما
ابر انسان خوبیها
انگاه
می رویند تثلثلها
ققنوس وار می اید
زاده می شود
ز بی کران دردها و مصیبتها
در بستر سرزمینی نو
ضربان تاریک 1377