ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

شعر من


می دانید 

نور که نیست

شعر من می خزد از گور دخمه خود بر روی شن های روان

می پیچد بر انتزاع کلام

گونه ای تاریک و سخت شاید دیده شود

بر چشم مردی  ادیب و  ره گذر

یا که زنی تامل کرده قبل از امتداد نسلها

خسته گانی از تجاوزهای فکری روز افزون

***

من در گوشه

 سایه های شب

جان می بخشم

شعر  را

گاه به فنا می روم

به اعماق اسفل اسافلین

سفر خواهم کرد

و گاه به اسفنکسهای درون میرسم

که رمز عبور را به معما گزارده اند

گاه خرده ریزهای رنج را از روی زمین گرد هم می اورم

گاه تیزی شکسته های  ظلم دستانم را تکه تکه کرده است

اینگونه شعرهایم را به خون دل خواهم نوشت

***

من شاعر تاریک روزهای افتابی هستم

شاعر سایه های در هم خوابیده و در هم تنیده

شاعری در گذر به سوی ابدیتی مجهول

در اجتماع سایه های بی درنگ

***

شعرهایم کودکان نارسی

در حال رشد

میان کاسه دستانم

با  اندیشه لازاروس گونه ای

 فقان کننده

راه دشوار نا ما نوس حیاتشان را

در دامان سوزن دوزان سرنوشت

***

اشعاری ناسپاس که قلم نگارششان را شکسته اند

و دستان شاعرشان را مثله کرده اند

اسیانگر و تاریک

به خود خواهی نشسته اند

با چکامه های هولناکی که  می خوانند.

کالبدهایی لخت و بی شرم که بر تخت ترسناک حقیقت تکیه کرده اند

*********************************

ضربان تاریک (3.9.1393) 24.11.2014 -کرج

                                                                                

 

       

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد