ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

مویه هایی برای(( ایلان )) کوچک



دریای  سیمهای دشنه دار مرزها - دریایی نبود که بشکافی ؟

موسی شبان واره ای نوین نبود- که بگسلد رنجهای قوم کهنی دگر را ؟

برای تو ایلان کوچکم

این دنیای اسفر

مرده ایست - به چشمان باز که جان می کند برای حیات

باید رخت بر میبستی

تا خون ادمیت بدود بر کلبد مردگان سفید شده از رفاه

باید از خانه ات می رفتی به مذبح دریا ؟

چه سوود که از مرگ گریختی به مرگ!

اسفا که برای تن کوچکت -  گریزی نبود در عصر قطارهای پر سرعت!!!!!!

هنوز هزارهای  گذشته نادانی ادمی را - شرم میداریم

اسفا که

شرم با ما بود و شرم بر ماست و هنوز شرم با ماست

باید سرکوچکت برشنهای ساحل شور اب  تلخ مدیترانه  می ارمید

تا این گاه بی دادی بگذرد؟

اری-  باید موسی ی بی معجزه و  رفته- تو میبودی

این قداست تو - قداست انسانیت است

نه قداست مردانی  نهفته درپسای قرون

تا مردمانت به معجزه شرم افرین تو

از مرزهای سفید مردگان-  یجوج و مجوج بی احساس عبور می کردند

ارامش سنگینت بر شنهای خیس - برف سرد احساس زمین را پارو کرد

و جهان سرد

در نهایت گریست !!!!!

و نگاره کودکی  ی به ارامش رفته ات

بر تاج ننگ انسانیت همیشه در اهتزاز می ماند!!!

                                                                                             ضربان تاریک (رامبد.ع.ف)






نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد