ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

خدای چیزهای کوچک


همیشه رها بود از بار برف سنگین

....................و میوه ای می آویخت

از شاخساران خویش به عشق کودکیم

درخت سیب گلاب کوچک

در دل زمهریر !

میوه اش چو واقعیتی نمودار میشد

از میان نا باوری چشمانم

که برایم بی انتها خوشی بود

از شادیهای بند انگشتانه ی  فروزانی که می جهیدند

...........................................بر انگیزه هایم

...................................به تفاخر جوهرهشان

در دستان موجودی ریزنقش

که خدای پناهنده ی چیزهای کوچک بود

به زیر ریشه های تناور درخت سیب گلاب!

روزی در باغ باران زده ی نمناک

به زیر درخت بید پریشان

با هدیه دادن یک سیب گلاب کوچک هفت رنگ !

داستانش را آرام- زمزمه کرد

و گفت:

((ننه)) از هیاهویمان مشوش شده بود!

نه صد و نود و نه هزار و نه صد و نود و نه

...................خدای کوچک زندانی !

..................به اسارت نشسته بر زانوی

دست بسته و چشم دوخته

خون و اشک را با هم میگریستند

در برابر مادر شکنجه های عالم سووز !

خون و اشکشان بود

.....................رها

 خیال

طرح  میزد از ترسهای ابدیشان

بر شکافها و ترکهای خشکسالی

و زمین تشنه

می بلعید این خونآب را با ولع!

آنگاه بازتر دهان میشکافت از تصویر رنجها!

و بدل می شد به دره های ژرف سقوط برای نا امیدیشان !

مادر

دو دست استخوانیش را بر چشمهای خسته گذارده بود

لبان سیاهش باژ گویان

آرامش را دما دم فرا می خواند 

بعد از هبوط کودکانش - خوشحال بود -گویی!!!!

نه صد و نود و نه هزار و نه صد و نود و نه خدای کوچک اسیر !

و یک میلیون الهه ی  گیس آشفته ی تن سوخته !

همه راهی دنیای خواب آلودفرامووشی !

به زیر دامن ننه ی آفریننده!

به ژرفای تاریکی چین و چروک خورده ی مخملین دامنش !

که در آن سراب بازگشت

دوخته شده بود

چو دامی

برگهواره ی پاهایش

که باز میگشت به نیستیهای آشنا

آرام - درخشان - سیاه !

مزین به ابدیتی خیره کننده

و لالایی شبانه اش برای خوابهای آنان

 آفریدن جنگها و آژیر و  ریزش بمبهای ریز و درشت  بود

در رویاهایشان در جهانی که از آن به اسارت گرفته شده بودند !

و ننه بر حلقوم  تمام کودکان زمین که بدون خدایانشان مانده بودند

................................................................................لم داد  !

و خس خس نکردن یک گلو بود که او را با خبرکرد !

از فرار آخرین خدای  چیزهای کوچک

 به زیر ریشهای درخت سیب گلاب

........................در خانه ی ما  !

ولی می دانست ریشه های درخت

........................جایگاه خدایان کوچک نیست

آنان برای آفرینش شادیهای کوچکشان

....................................قلبها را نیاز داشتند

.........................................عشق داشتنها را

و او خواهد مرد به زیر تناور ریشه های تاریکیهای نمور

اما او نیز با یک سیب خانه اش را یافت!

و داستانش را شاعرانه

برای همگان از نوک انگشتان انسانی

که با چیزهای کوچک

در بزرگسالی نیز خوشحال بود

..............................نگاشت

برای آنان که با بیقراری گمشده یشان

.............................بزرگ می شدند و می مردند !!!!!!!!!!!!

********************************************************

ضربان تاریک -رامبد.ع.ف- 5.9.1394

*********************************************************

((خدای چیزهای کوچک)) : رومانی نوشته آروانداتی روی  فقط ترکیب در شعر استفاده شده است .

باژ: دعای آرام زیر لب

ننه : ننه یا ننی یا نانا از اولین خدایان آریایی

از  این خدا مادر در کتیبه ی سر پل ذهاب که قدمتی 5000 ساله دارد نام برده شده است .

روایت داستانی شعر پرداخته شده است .





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد