ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
کوهی ,در فنجان چای
و رودی هزار ساله در فنجان قهوه
برحسرتم پیچانه بربستر نشسته
دلی ماسه گون ساحل
ساحل پر از سنگ خارا
پای برهنه ی ما
زخمی به ژرف دلها
ما را به کوه چه کار است
جز دیدن و ستودن
این عشق جز به دورش کام دگر ندارد
چایت گر به سردی
آرزویی ندارد
در این سردی زمستان
قهوه رحمی ندارد
دره ای - نه دور -نه نزدیک
این میزما در طبیعت
نوشیدن طراوت
ما را سفر نبرده
ما را بنیان نهاده
چایت ,حریم رودم
رودی کنار جنگل
جنگل به بوی سرو
و عسل به بوی سنبل
بر میز ما دشتی گسترده سبزیش را
بازهم اگر صبحانه ای شد
درغارها نشستیم
شاید که جای کوهی
در فنجانت, ستاره ای بود!
***********************************************************
ضربان تاریک(رامبد.ع.ف) -بیست و شش مرداد هزاروسیصد ونود نه