ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
مرا بر بالهای خیال نیندیشید
که قدمهایم را برپلکهای لرزان ابرهای اندیشه گذارده ام
به سرودهای پایان بها ندهید
که هنووز ستارگان گمنامی - راویان داستانهای بی پایانند
متزلزلان -در تقدیرنیکوویی انسانها
در سحرهای دگرگونی - زمزمه می کنند
لرزان لب
در دل شبهای سیمان شده ی سخت
همچو لنزهای خیال در چشمانم
داستان آواره ای وا مانده بر بی انتها ترین مصیبتهای بی حرمت
و ملال خردی که دارد
زرد شده درپاییز دستانش
و تکفیری که بر استخوتنهایش در چشمهای دیگران میروید
تا شودقربانی آن آبی بی رنگ و ریا
قربانی شهری در دشتهایی تاریک
که به مرگ هر نور و به مرگ هرآگاهی
جان میگیرد
سیاه و تیره و زشت است و هنوز
باز می گردد از وجدانهای تیره
تا شود دیوانه ای بی منطق
در این دشتهای سیاه آلوده
ودگر بار
همچو لنزهای خیالات در چشمانم
بی تقدیر و بزک کرده به رنگی آبی
میبیند وجدانها - آن رنگ را
که می ساختند در آن دشت
سکوتی به بلندای برج بابل
******************************
ضربان تاریک
جالب بود
Mamnoon
باز کن پنجره را
بال بگشا و بیا
تا دل بیشه دور
تا به انبوهی جنگل برسیم
تا به سرشاری رود
تا به خاموشی سنگ
تا به بالای صنوبر برسیم
بال بگشا و بیا
تا به تنهایی جان
تا به بیتابی دل
تا به سرچشمه اشک
تا به پاکی محبت برسیم
بال بگشا و بیا
تا به مهتابی شب
تا به پهلوی سکوت
تا به بارانی ابر
تا به خوشبوئی گلها برسیم
بال بگشا و بیا
تا به سر حد خیال
تا به اوج ملکوت
تا به پهنای افق
تا به آن سوی تمنا برسیم
بال بگشا و بیا
تا کنار ساحل
تا دل دریاها
تا غریو طوفان
تا به همخوانی مرغان مهاجر برسیم
بال بگشا و بیا
تا دل گندمزار
تا به سبزی چمن
تا شکوفائی گل
تا به سرخی شقایق برسیم
بال بگشا و بیا
تا لب جوی جمال
تا به پاکی نسیم
تا سر کوی وصال
تا به سرمستی نرگس برسیم
بال بگشا و بیا
تا سر کوی مغان
تا به میخانه دل
تا به پیمانه و می
تا به سرجوشی خم
تا به لبریزی ساغر برسیم
بال بگشا و بیا
تا پریشانی زلف
تا به بیصبری جان
تا به دیوار فنا
تا قریبی وفا
تا به سرسینه نالان برسیم
باز کن پنجره را
بال بگشا و بیا
تا دل باغ خیال
تا بن کوچه ذوق
تا به مهتابی شب
تا به سرجوشی خم
تا به سرچشمه معنی برسیم .