ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در اغاز هیچ نبود
شعله هایی نبود که ز اذر-روشنا-برخیزد
روزها
روزنه ها
همه تاریکی و هیچ انگار بود
معبدی - سخت در کام سکوت
و در ان تاریکی همهمه گون اوار بود
پس چه کس در پس این دیوارها
بر ستبر تنهایی من می کوبد
چه صدایست که این راز مرا
در جهان سیه پر رمز و ریا
دور ز بیم
عریان بر بلندا ی این برج خموش
یکسره می اوازد
من در این ژرف سکون
با هوار تاریکی در این معبد سرد
از درون خاموشم
من که در دفتر تاریخ زمین
نقطه ای در اخرین جمله این مکتوبم
از کجا می اید
این موج تنیده بر حس حیات و هوس ثانیه ها
انچنان می کوبد
که می شکند - ریشه ی درها را
سایه ها را می تاباند- برتن یکدیگر
گویی نور درانقلاب منشور- رنگین گزافه- دیو واره امده است
به چه سان این خروشان امواج
فسرده روح و مغز بیمار مرا می شوید
و در این کالبد مرده منطق من
نور عشقی چو هلاکت به حیات جان جانان تنم می جوید
چه هجومی دارد
سوی ستونهای بلند ارامگه اندیشه من
که چنین سنگین در هم می شکند
شرح وصل استخوانهای تنهایی را
در اغوش اغشته ی شور همراهی خیالی تنها
از من تاریکی - ویرانسرای کهنی می ماند -رها - در ابدیتی پر امحا
ان چنان بود که من
معبدی ساختم از خرابات دل ویرانم
رندانه شرری- آخته نور
تا شود معبد عشق- هور حیات ویرانم
و می خسپم به اغوش این محرابه ی نورین فامدر خیزابی که از ازلش - می تابد بر تن عریانم
***
در این خواب عمیق
ریشه هایی در تنم - ناراضی از تباهی می روید
و در این عالم محصور پر از رنگ و ریا
از درون اصواتش - رویاهای مر ا می شکند
گویی از ازل می دانند - نیست انکس که جان بخشد روح تاریک مرا
رویاهاییم اگنده از نیکیست ولی
تاریکی به هیبت نور امده - می کاوود - ژرفای نیکیهای مرا
تا که جان گیرد - عاشقانه -دامان جانان مرا
ضربان تاریک 4.7.1393