ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
مرا با خود ببر به ان گذر گاه
مرا با خود همراه ببر به ان باغچه بکر
در خانه تاریک روزهای زندگیت
به میان ان دیوارها که تاریکی از سیاهیشان رنگ باخته است
به میان میهمانی تابلوهای شور انگیزشادیها و وسوسه های شبانه ای
که در مخملهای سرخ رنگ با نور شمع ، والس می رقصند
بر زمینه رنجهایت
من را به میان اوارها و غمها ببر
که تلمبار بر گوشه تلاشهای بیهوده ریخته است
و در میان ان خانه
مرا به چای میهمان کن
در ان باغچه بکر موفقیتت
و بگذار در این باغچه زیبا راه سخت رسیدنمان را فراموش کنیم
ضربان تاریک 18.6.1392
از دفتر دنیای تاریکی
پسای زمان را بنگر
که بیهوده گاهیست از ساختارهای دست دوم روزهای مردم
به حیاط خانه نظاره کن تهی گاهیست اکنون
خالی از زیبایی گذر به رسمیت نیاز عبور
و نظاره کن به شعور
که دیوانگاه عاصی ایده ای در حصر است
در گذری سفسطه امیز در انقلابی بسوی فلسفه اکنون
ضربان تاریک از دفتر روزها
1393.8.9
زخمهایمان و رنجهایمان چنان عمیق است که دیگر به مسیح مصلوب نمی رسد
ماتممان چنان از قتل عام کودکان چشم نگشوده عمیق است
که دیگر به جنگ قبیله ای سوخته در سرزمین عرب در عاشورا نمی رسد
مرگ، دامان و دستان ایینها ،خونین
چنان تنیده به هم
رنجها و قتلها و قتلگاهان
که سترگ قدرت اراده صلح هم ویران است
چنان امیخته خون خیانت به رگهای پیچیده ز تن
که دیگر نه حیوان هست و نه انسانی دگر
چه شهر، اتشیست، رها شده از بند عصیان، سوی ما
که می کشد و می بلعد ریشه های تناور تمدن ما
ذوب میکند، نفسش سنگ سرد کویر
چه شرر، مهیب ، ظلمتیست، این فتح ناصواب را
که بیچاره عقربان را از این دهشت در فرار می بینم
**********************************
ضربان تاریک از دفتر روزها
روزی از روزهای پاییز 1393