ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

سیاووش سوخته

به اتش گفتم :((به ایست ))
و در این گاه نگاهم درنگ کن
هراس را- که به شیون نشسته است  
سپس
در اویز به میانم -  به تمامم
تو را دیینیست - بآتش در کشیدن  
تا بیارمد سرنوشتم - در هجر شیهه های گوش خراش تمدن جهل
اتشین مرگ من -نوشداروی ارامش دردهای حق گاه زمان
از دیدگاه قوم جنایت
که فرنود پدیداری خشم بی پایان پایان پارسایی توست .

*******************************************

پس از ویرایش

*******************************************

نگفتند به اتش  :((به ایست ))
 
و در ان گاه نگاهش درنگ کن
 
هراس را- که به شیون نشسته بود
 
سپس
در اویز به میانش-  به تمامش

تو را دیینیست - بآتش در کشیدن  
تا بیارمد سرنوشتش - در هجر شیهه های گوش خراش تمدن جهل
اتشین مرگ او -نوشداروی ارامش دردهای حق گاه زمان
از دیدگاه قوم جنایت
که فرنود پدیداری خشم بی پایان پایان پارسایی توست

*********************************************

  به خاطره زنده سوزاندن خلبان اردنی
 
رامبد.ع.ف(ضربان تاریک) - 2.7.2015

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد