ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در این بیهوده راه مجوی راه را
که راه سر به بیراه گذارده است
به جفایمان روزهایی بیش نیفزای
که سازها سر به سکوت گمارده اند
این اواز دل انگیز را زمزمه کن
که از بیراه سکوت
چو نجوایی سحر انگیز بر امده است
در میان بادهای پاییزی
که گمشدگانی یتیمند در حفره صخره های کوهستانی
جانمان یخ زده است
دینمان سوی امید بس کم شده است
و درد سوز ناک مرگ هر دم فقان میکند از راز بیهوده یک زندگی
و چه هجومیست این درد پیکار
که هر دم راه را گمراه می کند
ما را که در بمبستی نا مفهوم از مفاهیم
در میان تاریکی سرزنش
گم شدگانی عاصی هستیم
همراه سایه گمشده کودکی و ان بادکنک صورتی رها شده از چنگ
که هر دم به سوی عرش نیستی دور میشود
و این چیست؟
که از سر گم شده کودکان بی سر فوران کرده است
که ای مادر
و تو ای اژدهای رها شده از امیال سر کش خود خواهی و جاذبه های شیمیایی جنسی
پدر
چرا تقدیر تیرها و تیغها و تعصبات و مرگها و افسوسها و جنگها را برای من مقدر کرده اید
در دنیای افسوسهای نا بسامانتان
و چرا شادی را کوچک در پشت ترسها و شکنجها در عروسکی پنهان کرده اید ؟
و من نو رسیده از نا کجا اباد رسیده را
بی سر در میان شلختگی دنیایتان رها کرده اید ؟
با بدکنکی صورتی که در خود شادی کوچکی را داشت
و با این موج انفجارها از دستان کوچکمان گریخت
ضربان تاریک
زمستان 1393