ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

رسوایی


اذر به هیمه میزند

باد به قلاده ابر

سیل به دامان نبات

سونامی امده است

ای جام شراب

دشت خیال غرق شده است

مستی ویران شده است

در خرابات نیاز زلزله ای امده است


***

بیمار شده ام

بر پایم کنید

عاقل عقل بد ذاتی امده است

نامحرم

پرده دران حرم است

عفتمان می درد

اتش به محفل می دمد

نوش پی نوش زدیم

پیراهن دریدیم و به بیراه زدیم 

نقابها زین رخ عقل افتاده بر خاک شور

ما عریان در بازی میدان شدیم

وای وای

در کشید ای همرهان خیمه بر اندیشه مان

ان صاحب قبر ز بیراه امده است

زهله یمان میبرد

مار به لانه میزند

وای

مادر شر خنده میزند

بر این بهره ای که می برد


                                          ضربان تاریک  خرداد 1394



Conchita Wurst


افسانه چنین بود

کونچیتا

مردی جذاب

در چشمه زندگی

سالماسیس

دیوانه وار عاشقش شد

ارزو کرد -  همیشه باشد در کنارش

کونچیتا با سحر این حور

مردی شد زنانه


همه بر او خندیدند

همه او را رنجانیدند


نفرین کرد بر خدایان

اما ز لطف انها

اوایش شد جاودانه

هرمافرودیته مقدس

باز گشته است بر این عصر


***

دینداران پاک دامن

او را شعله دیدند

بر تارکشان پیچان

یا خورشیدی سوزان در دامان شبستان

و یا قاتله ای در ایین عاشقان


اما ما رقصیدیم

اوایش را شنیدیم

شاد شدیم و گذشتیم

از ان پل هویت جنسیت

به دشت فردیت

محو اینده شدیم

که چه ها منتظر منتظران است هنوز

در بازگشت افسانه ها به کنون




                                              ضربان تاریک .تابستان 1394



جادوگر (1)


((من از میان

ریشه های گیاهان گوشتخوار می ایم

و مغز من هنوز

لبریز از صدای وحشت پروانه ای است که او را

در دفتری به سنجاقی

مصلوب کرده بودند))2


 ***

من ان نگاه خشک شده گوزنی هستم

با شاخ هایی بلند و عجیب

که اصالت مثله شدنش بر دیوار را روایت میکند

و اثیر چشمانش درگیر

داستان زجرهاست


***

زمانی که چشم فرو میبندم

کرانگین کره چشمانم 

خورشید

به غروب پروانه ها منیشیند

دلتنگی بدل میشود

به کره ای ابی در لایتناه سیاه

که تبعیض وخشونتشان در شیرازه های تنم عذاب میشود

چونان 

شعله هایی تاریک

مرا در نیستی میسوزاند

فریادهایم

اشکهایم

فرو می ریزند از ورای سیلابها

همچو رودهای وحشی

می درند تن زمین را ز گناه نبود دریا

اقیانوسها بی فکر از توحششان

می برند غمهایم را در زورقی رنگین

به مخفیگاه فراموش شده مخملین سرخ امیزشی ایینی و نامفهوم


***

آری

من از میان تارهای تاریک لباسهای عزا می ایم

از میان ان راه شبانه هزار ساله

سنگستان جنگلی و دهشتناک

دیو لاخها و اساطیر انتقام جو ز فراموشی

با بالهایی در هم شکسته از طریقتی خونین 

گام خواهم زد به شهر مردمان زیبا روی

خیانتهایشان و ظلمهایشان

فرید مخلوقی خواهم افرید

با نیروی تاریک دستانم

که از میان نفرین شاخه های درختان قتل عام شده برخاسته است

**********************************************

 (ضربان تاریک)1392.12.29

*******************

2 - تضمین شده از شعر ((پنجره)) بانوی شعر معاصر ایران فروغ فرخزاد