ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

بدبختیها



انسانهای تنهایی هستیم

( البته شما را نمیگوییم .... شما خوبی و بهتر از ما !!!!! )

من همه انها را با خودم میگوییم !

شایدم یک شاعر یا شایدم یک معمار !!

هر کدامین -به مانند چسب برقی رنگین !!!

تکه تکه - چسبیده ایم بر خرده های بدبختی !!

نه چسبش درست

نه نوعش درست

نه درست چسبیده است !!!

رنگش هم زل است و بی استعداد- شایدم نابغه ای بااستعداد  !!

و دو تکه بدبختی را که شاید ترکی داشته باشد به میان !

چسبانیده ایم به هم !

شایدم کلن بیهوده چسبیده باشیم  به آن

و ترکی نیست- جز تصویر بودن آن !!

بر این بدبختیهای تنها

رها شده ایم در جوی آبی رها !!

که ندانیم به کجا خواهد رفت

چند صباحی میچرخیم و چند صباحی خوشحال !!!

چسبیده براین بدبختی!!!!!

به ابادی که گذر نکرد این آب روان

رفت به صحرا !!

مقصد ان سووی دگرش

معلوم نیست - کجاست

ولی میدانم

اگر ماییم که چسبیدیم بر بدبختیه غوطه خور رقصانی

که می رود بر جریان ابی

و فرو می رود بر بطن زمین

به تاریکیها

و فرو می ریزد در ((آشرون))

از بخت بد این بدبختی - رنگ زل این چسب

می نشید به چشمان سگ سه سر دوزخیان 

و او می جودش- این خرده شیشه ی بدبختی را !!!!!

و ما می چسبیم بر سق دهان ((سربروس ))

و میکشیم  یکجا  او را

و اما ((هایدس )) بی امان نفرین خواهد کرد

این بدبختی بخت سیاه ما را  !!!!!!!

البته تا ابد ادامه دارد- گوویا!!!!!!!!!!!!!!!

*******************************************

(رامبد.ع.ف - ضربان تاریک) به تاریخ 26 مهر 1394

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد