ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

لبخند

در اتاق اجسام

خنده - از روی لبانم - گم شد

سوار یک قطاربرقی !!

به سوی سرزمین غمها !!

پناهنده شده بود - آری گم شده بود !!!

آواره گی چو عجوز - بر در  خانه ی او

ماوا زده بود !!!

از  پشت شیشه و چه بسا یک لیوان

 همه چیز گرچه

مواج بود

ولی در معنا - ((تاب)) در انظار پیدا شده بود

و لب و خنده  در نیمه ی راه

بدست یک (( مشت ))

تروور شده  بودند و جسدهایشان

سوزانده شده بود !!!

و من بی صورت - گریان !!

به قلم - رنگ زدم بر بومم - قهقه ای لرزان را

خنده ای افسرده

و در گوشه لبهایم -چشمانی

که ببیند

حیله دشمن را !!!!!

*****************

ضربان تاریک - رامبد.ع.ف - 30 مهر 1394


                                        

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد