ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در اتاق اجسام
خنده - از روی لبانم - گم شد
سوار یک قطاربرقی !!
به سوی سرزمین غمها !!
پناهنده شده بود - آری گم شده بود !!!
آواره گی چو عجوز - بر در خانه ی او
ماوا زده بود !!!
از پشت شیشه و چه بسا یک لیوان
همه چیز گرچه
مواج بود
ولی در معنا - ((تاب)) در انظار پیدا شده بود
و لب و خنده در نیمه ی راه
بدست یک (( مشت ))
تروور شده بودند و جسدهایشان
سوزانده شده بود !!!
و من بی صورت - گریان !!
به قلم - رنگ زدم بر بومم - قهقه ای لرزان را
خنده ای افسرده
و در گوشه لبهایم -چشمانی
که ببیند
حیله دشمن را !!!!!
*****************
ضربان تاریک - رامبد.ع.ف - 30 مهر 1394