ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

نا آرامیده گان عاشق !



 

نا آرامیده گان عاشق !

*********************
گووش فراده !!!

از شکافهای خشک زمین

نجوایی شکسته- تن میکشد به آسمان

خفاش وار چه بی تاب است در هجمه ای میان دو کوه

آن ترانه ی تسلیم

گذشته از سرزمین مرده گان

در پی روزهای دگر شده ی زود هنگام رستاخیز

غربگاهی را که به طلوعگاه و شرقگاهی را که به غروبگاه

.....................................................واژگوون نموده

خورشید را چه می شود ؟

که حفره ای شده است پر از نیستی

که به میان می مکد نوور را در طلوعش

و پر نوور می شود در غروبش آسمان

.......................در شکنج سیاه شب!

پس از گذار روزهای تلخ وشیرین جهان

و اینک رخ به بیداری می کشاند جهان مینوی!

شنیده می شد

مرگ زبان مشترکیست - همراهم !

انتها نیست - انگیزه ایست - دلگرمی راهم !

زیر پوست زمین سیاه سبز پوشیده

میان ریشه های شهرت تا به ژرف آرامگاه کودکان خاک!

هنرمندان تن به تن آرمیده اند

ولی ((هایده)) هنووز می خواند !!

برای(( دین مارتین)) !!

...........که تا پیش از مرگ پارسی نمی دانست !!

و حالا به راز همسایگی و عشق

............................برخاسته اند به زنده گی !!

((هایده)) می خواند - ترانه ی تسلیم را

در خلوت کرسی و چای زمستانی

به تاریکی سرد زمین و از شکافها تا فراز آسمان !

و معاشقه ای که می جوید رستاخیر را

زود هنگامه به اخگرو شوور !!!

*************************************

ضربان تاریک- رامبد.ع.ف -8 دی 1394
روایتی شنیدم که گویا هایده و دین مارتین در آرامستان در کنار هم همسایه هستند!!!


شادانه


از پشت این عکس

..................کیستی؟

..............چیستی ؟

در این ماوا گه امروزین پوچستان پرستی !

نمیبینم که در باران چگونه  تو خرامیدی

نمیبینم که ابری یا ثریایی

یا که ساکن بر خورشید تابانی

یا که روزن گه

 .............بر جریان تمنایی

یا که شادیهای  خندانی

یا که در چشمهای سرد سردابه

اسیر گرداب مهتاب شب بی خواب بی تابی

هرچه هستی

شاد زی

دور از خزان و باد در قلیان

هرچه هستی

................دور زی

از این دالان شاخساران خشک پیچیده از تزویر

در این عکس - ملال انگیز رنگیزش

خود را یاب

در پشت تنها برگ سبز چسبیده بر افکار

بر همان شاخه ی کج و کوله ی سبز  روییده بر دیوار

به دوراز شاخه ی خشک سنت پوسیده ی دیروز

شاد زی

پوران من

ای نور تابان فردای من

شاد زی

********

ضزبان تاریک -رامبد .ع.ف

2.18.2016


ننگینه


چه کسی به میان باغ دوستیمان

............................... خوش میرقصد ؟

با صدای شکافهای نابودی ی نادیده ی چشم گشوده 

................................و بغض کرده - باز می گردد

گوش کن

............ای دوستم

........................که در باد

..............به نیت شکستن شاخه های نازک خاطراتمان

زمزمه ی دسیسه ی او بر شاخه های دوستیمان میپیچد

این پتیاره زشت

............ با سیه سرمه چشم

........................با گوونه گوونه های ی سرخ

....................................با لخت تنی چو گل سرخ

...............با موج موج بزرگ پنداری شاهنشهی - گلرخ 

دست در دستان حیله و نیرنگ

.................نقش به نقش  هزاران اورنگ

با گشایش بر قله همراهی مان

...............نشسته بر عقده های پران

بر دوشهای سوود و کمبوود

.......................با افسرده چهر خزان

با هزاران رنگ

........بر گرده ی آذرنگ

.....................در بازی با باد

.........................چو رقصنده - آونگ

به دوستی

........نشانده نگاره ی انگ

با بغض -ساخته بساط غمزه ی نیرنگ 

درتنگ راه و فرصت یاری

..............دست آویخته بر دامان خدنگ

به گمراهی و استحاله ی رفتارهای افرنگ

قدم به قدم با تمسخر به خلقت جنگ

.................با سیاستهای شوم آرنگ

و به  انکارکردن

.............پیوسته آهنگ

سپس تن به تن - پاره پاره کردیم یکدگررا با چنگ

دایره ی دوستان دگرمگوو ی

 به بهانه ی شادی شورشیش

بد سگال یورشیش

دیو دوستی گووی

..............((ننگینه ))را

آن کودک عقب مانده را

......................درپسا گذشته های لنگ

آواره ی ویرانی درونش - گووی

.....................................او را!!!!!

***********************************

ضربان تاریک - (رامبد.ع.ف)- 18 ابان 1394

به یادمان جسد یک دوستی حدودن 15 ساله که دوستی با یک انسان نبود دوستی با ننگینه ای بود آتش افروز .