ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

اسن

آنکه بر دامن این قافیه ی دوستی

............................رحل به غفلت  کوبید

چنگی به رخ یارکشید

............و مجنوونانه در دل خود می شوورید

سرکشان را همه دیووانه مپندار

...................که زخمهای دلشان  رنگین است

شاکیانند-  گهی زین  اسنهای آدمی

..................   به فریاد های زججه که می شووریدند

ما را سرکشانه  تازیانه  بر سردار میکوبیدند

دل آسووده- می گرفتند و کوس نابودی دوستی را در دم -می پاشیدند  

پتیارگان را از بازارمکاره شرم می اوردند

و مراد دل مخدوش خودرا دم به دم میجوییدند 

از جان رفاقت چه دانند که چو شبی ز آنان بد در گذرد

گوشت تن دوستان

مامن شکم گرسنه ی حیله ور آنان باشد

یا که مستی از شراب و ابجوی ی ناب

گوور هر شرم باشد که ز تن پاره شود

زین گور ابد دفن شود

یا که خوابش برده

و نامه کفر  بر در خانه دوست کوبیده شود 

تا شرم شبانه آواره شود 

اسفا که

ره ده ساله زدیم

در پی این قافله دوستی

.................عمری را عزم  زدیم

به میان میخانه عمر که رسیدیم

خواب بودیم

و چون پریشی -فریادهای مستانه زدیم

آخر که به بزم ما  آمد آن یک دو ست

پتیارگانی ز درونش برون کرد و شکست حریم خانه ی دوست

تف کرد درجام شراب میخانه ی ده ساله ی ناب 

و خرابات حافظانه ای را خراب کرد

...........................آن یک ده ساله ی دوست !!!!



فصل زرد


فصل سردیست

از سیاه رگهای  بجای مانده  بر خاک

و لاشه هایی

که بر تخیل

..............((زیبایی))

.....................می تراووند

................................ نگاه عادت

در لذت یک خلاءذهنی  پر احساس  !!!!

با هوای خنک بعد از ظهری ابری

................................که میطلبد

یک نم نم  باران را  با چای !!!

از قوری  چینی گلداری

.........................که نشسته

بر سر سماور خسته ی پیر  

.......................از  همراهی شبها ی بیخوابی !!!!

و قل قل های آخرین فصل حضور

در استکان کمر باریک قجری  !!

با عطرمطبوع این تنهای بی جان زرد و  تازه !!!

بر خاک باغچه ای که درنابودیشان میکووشد

در بن بست گاه نگاه ؛
حوضی که به دام می ماند ؛
در گذرگاه ،
پووشیده از مرده گانی زرد و سیاه !!!!

..................................به دست برگریزان خزان !!!

و کمی غم  افسردگی و چاشنی اندیشه !

شاید یک رباعی بنویسم با تمام آنها !!

بر یک برگ زرد  چنار

ازدرخت نهصدساله ی این خانه ی گنبد دار گلین

.................................به خط نستعلیق

یا نقش هوسی نمناک بر یک بوم

با انگیزه ای امپرسیونیستی

...................در سیل آسای باران و فرار مردم !!!

با یک نام قشنگ!!!

پاییز و هزار ان آرنگ  !!!!

با  یک تصوورخسته

ولی سرد و بلند...............که

...............................ما نیز روزی

بر این کووچه و آن خنکا می گذریم!!!

از فصل زردمان !!!

.............بی احساس !!!

چو برگ سفیدی که فرو می ریزد بر خاک

از درخت کهنسال حیات!!!!

نه بمانند- پائیزی ((دوریان گری)) وار-  نقش شده بر بوم

آویخته بر  دیوار  خاطره ی  یک روز بارانی

در انباری این خانه ی نیمه ویران  !!!

پائیزی که ما را فرو میچیند از شاخ درخت  !!!

و کسی چای مینوشد در آن خنکای

..................................... افتادن آن برگ سفید!!!!!

او نیز در اندیشه که

................... پائیزان زیباست

.......................با نم نم باران و چای قجری !!!!

.............در افتادن ما از آن درخت کهنسال بلند یا شاید کوتاه !!!!!!!!!!!!!!!

************************************************************

ضربان تاریک- رامبد.ع.ف-آبان 1394



پناه بر ..........

به میان مکعبی پناه برده ام

حل شده در دل دیدگاه هندسه ی استقرار !!

معلق درنیاز اضلاع حیات

نا به هنگامه ای خمر شده در سکوت

و به سپیدی افتادن آرامش به دیگر سوی کوی  !!

 صدای بشرآشوبگر- اما

 گووش خراش است - هنوز 

از تنها - روزنه ی باقی

...................................بر این غشاء جدایی

صدای مهیب - کوبه ها 

می رسد به گوش

این افکار

بر آوای شطارشان بسنده نکرده اند

وحشی  اند و گاوو پرست !!!

..............................به یغما آمده اند ز ترس

........................................فسرده اند

به بی چشمی ی  هراس دیدن

بسته زنجیرها به دست

تیغ ها بر  کشیده اند -بر سر و روی خویش

...................................کودکان خود را

آنکه دورتر - در پشت نگاه

شرمگینانه

...........خوشحال

....................مینگرد

به هزار سایه ی ازدحام نکبت ننگ

.........................که هر جا نامی دارد

ایستاده به پشت نگاه هر ((من))ی

............................چهره هایی دارد

....................می خندد

......می گرید

و گاه-  می دراند خویش را !!!!

از در نیازبه تهییج

 سر سپردگانی دارد

..................خیل خیل از افکاری شووم

که انتقام میگیرند او را ز فروهشته گان !!!

در معبد ش

..........چو یک قربانی

در پشت ابهام حقیقت

او انها را مثله و وصله کرده است

در عشای ربانی ی انتحار !!!

به آفریدگانی نووین !!!!!!

پروانه هایی استخوان خوار

که زیبا می درند !!!

و کرمهایی پرنده که در اوج

بر جسد فرشتگان ((نیستی)) می تنند !!

و گرگهایی که علف هم میخورند در وهله های حساس !!!!!

و رتیلهایی که به تاریخ نویسی مشغولند

در اتاق زایمان زروان !!!!

عقربهایی که از بدو تولد می اموزند که نیش زدن

به جان مردم -  میراث  انان است

به ادای حق مرگ !!!!!!!!!

*********************

رامبد .ع.ف-ضربان تاریک - 2 آبان  1394

 *********************

زروان : مادر کیهان - اولین خدا بانو - مادر اهورامزدا و اهریمن (منبع از اطلاعات شخصی)

شطار : بسیار خبیث - چاقو کش- ( فرهنگ فارسی معین)

فروهشته : فرو افتاده -(فرهنگ فارسی معین)