ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
چو کوهی - سنگین- راه می رود
...............به گاهی نگاه می شود
شیارها پدیدار
..........شکافها - که می گسترد
................ زلزله - که می خزد
و کشسانی خیالش را - می درد
شکستی که ناسور می شود
بر بهشت سرخ آبی کودکانه ای که ساخته بود
.................................... برای کودکانه اش
............................................نماد میشود
..........................................نروک میشود
بر مسیر لوله های نفت تیره ی سیه روان تن
.........................صنعتی به بوی زخم و زخم
به مغز کنترل کننده اش
........................اسیر تکه نانی سیاه میشود
و در تفکرات شب مآب تمدنی بزرگ و کینه ورز
...................اسیر دست راه تولد رفاه میشود
فرامین امپراطوران هرزه گر
به ژرف - ناشناخته ای
به تیر حفر -ددمنش
به سینه ی سکوت جوهری سیاه
.......................گسیل می شود
با هیاهوو و جیغهای پیاپی ی سنگ بستری
به دست چرخدنده ی اسیر رنده ای
بر درون خفته ی رگی
با امید نسل دیگری
بر شریان حیات زغال پیکری
.................. گره می خورد
به انسداد می رسد !
.............بنفش می شود
.......................ورم می شود
سپس سپید میشود
به ازدحام عقده های بی بدیل
...............هراسناک- بزرگ میشود
....................................بزرگ میشود
و ناگه
...............بوم.........(صدای انفجار).......!!!!!!!!!!!!!
و او به بازگشت
..........به انتهای راه راز روز خود
............... به خوابگاه گیج و چرت و خستگی روز
به یاد زمزمزه های دوزخ آنه ای
که شنیده بود ز اوسانه ای
...................به کابووس دووزخ آنه ای
که جایگاه مستی است وخستگی و خواب
......................................گهی درخششی به رنگ آبی
سپس چشمان سنگین خود را فرو بست - به آرزووی خوابی
که از اساس سرنوشت جدا شود
شاید به دووزخ سیاه آبی ی تفکرش
روان شود
.......................ز زجر سرنوشت شکنجه گر
.......همیشگی حل شود - به خوابی - میان تاریک و شرار آبی
و اهرمن ز آرزوی همرهی او به تاری ی جهان خود
او را می شنید
سپس- ستانید جان او را ز خسته گاه روزهای حیات و سرنوشت
سپرد- پادشاهی جاودان خواب مرگ رفتگان دوزخی
.............................................................را به چنگ او
حیله خورده بود و لعن شد
تا ابدبدون پلک - چشم شد
..........................نگاهی که خشک شد
به زیرشرار آبی گه گه آنه ای
و چهره های سپید گوون دوزخ آنه ی جاودانه ای
.........همیشه نشسته بر مرکز نگاه ستاره ای
........................................ چوو نان فسانه ای
که باید دوباره روایت شود
از زبان بدبخت بدشگوون دیگری
که باور کند و آرزوو به دووزخی
ز شر شرارت رفاه گاه دیگری
برای واگذار ی جایگاه زجر خود به دیگری
.................................................و دیگری
.....................................................و دیگری
.........................................................و... !!!!!!!!!!!!!!
***************************************************
ضربان تاریک - (رامبد .ع.م ) - 2.آذر .1394
خوبی اثرات شما اینه که خوندش یه بار کمه !
تخیل و تبحر منحصر به فردی دارین استاد !
ممنون که هستین