ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

بی نام


می دانی
ردپایی برجای مانده است
از جوهر هنر
.......... بافته شده در تار و پودش
به دستان انسانی  
که روزی از آن سلاله های هنر گل می داد
ولی هیچگاه  - هیچکس نمی دانست
نیستیها
 گلها را با خارها و خاشاکها اشتباه خواهند گرفت
...................................روزی
در آن باغ متروک !!!
**************************
ضربان تاریک (رامبد.ع.ف)
عکس را یک هفته ی پیش گرفتم در آن باغ متروک !!!

تصاویر

 
همیشه
دلم می ریخت از دیدن عکسهای قدیمی
در هراس می شوم 
.................... اگر این همه خوشی

........................................ انتهایی نداشت
آیا باز هم ما هیولاهایی خلاق در مردابها ی سرد بودیم
............................................ که نوور را
…..............................…….گه گاهی
...................بر تاریکی سایه ها
..........از جمجمه هایمان
به امیدسو سوی کوتاهی در ژرفای تاریکی
......................................زایمان کنیم ؟!!!

*********************************
Inspired by Massi Massimo old video clip of GooGoosh
رامبد .ع.ف (ضربان تاریک)

دووزخی


چو کوهی - سنگین-  راه می رود

...............به گاهی نگاه می شود

شیارها پدیدار

..........شکافها - که می گسترد

................ زلزله - که می خزد

و کشسانی خیالش  را - می درد 

 شکستی که ناسور می شود

بر بهشت سرخ آبی کودکانه ای که ساخته بود 

.................................... برای کودکانه اش 

............................................نماد میشود

..........................................نروک میشود

بر مسیر لوله های  نفت تیره ی  سیه  روان تن

.........................صنعتی به بوی زخم و زخم

به مغز کنترل کننده اش

........................اسیر تکه نانی سیاه میشود 

و در تفکرات  شب مآب تمدنی بزرگ و کینه ورز

...................اسیر دست راه تولد رفاه میشود

 فرامین امپراطوران هرزه گر

به ژرف - ناشناخته ای 

به تیر حفر -ددمنش 

به سینه ی سکوت  جوهری سیاه

.......................گسیل می شود

با هیاهوو و جیغهای پیاپی  ی سنگ بستری

به دست چرخدنده ی اسیر رنده ای

بر درون خفته ی رگی

با امید نسل دیگری 

بر شریان حیات  زغال پیکری

..................  گره می خورد

به انسداد می رسد !

.............بنفش می شود

.......................ورم می شود 

سپس سپید میشود

به ازدحام  عقده های بی بدیل

...............هراسناک- بزرگ  میشود

....................................بزرگ میشود

و ناگه

...............بوم.........(صدای انفجار).......!!!!!!!!!!!!!

و او به بازگشت

..........به  انتهای راه  راز روز خود

............... به خوابگاه  گیج و چرت و خستگی روز

به یاد زمزمزه های دوزخ آنه ای 

که شنیده بود ز اوسانه ای

...................به کابووس دووزخ آنه ای

که جایگاه مستی است وخستگی  و خواب

......................................گهی درخششی به رنگ آبی

سپس چشمان سنگین خود را فرو بست - به آرزووی خوابی

که از اساس سرنوشت جدا شود

شاید به دووزخ سیاه آبی ی تفکرش

  روان شود

.......................ز زجر سرنوشت شکنجه گر

.......همیشگی حل شود - به خوابی -  میان  تاریک و  شرار آبی

و اهرمن ز آرزوی همرهی او به تاری ی جهان خود

او را می شنید

سپس-  ستانید جان او را  ز خسته گاه روزهای حیات و سرنوشت

 سپرد-  پادشاهی  جاودان خواب مرگ رفتگان دوزخی

.............................................................را به چنگ او

حیله خورده بود و لعن شد

تا ابدبدون پلک -  چشم شد

..........................نگاهی که خشک شد

به زیرشرار آبی گه گه آنه ای

و چهره های سپید گوون دوزخ آنه ی جاودانه ای 

.........همیشه نشسته بر مرکز نگاه ستاره ای

........................................ چوو نان فسانه ای

که باید دوباره  روایت شود

از زبان بدبخت بدشگوون دیگری

که باور کند و آرزوو به دووزخی

  ز شر شرارت رفاه گاه دیگری

برای واگذار ی جایگاه زجر خود به دیگری

.................................................و دیگری

.....................................................و دیگری 

.........................................................و... !!!!!!!!!!!!!!

***************************************************

ضربان تاریک - (رامبد .ع.م ) - 2.آذر .1394