دو روز است که بر آب راه میروم !
آشرون چونان آینه صاف است
مشکوکم که بر آب گام بر میدارم !
کفن مخملی سپیدم را چونان شنل بلندی بر آب میکشم
موجهای ریزی بر آینه گوون روود می غلطند
و قسمت دیگر کفن- برهنگیم را از شرم نجات میبخشد
گاه دستا نم را باز میکنم و ژرف نفس میکشم
کفنم هم در آرزوی باد شیهه ای میکشد و سنگین بر آب می کوبد
چشمانم از دور سنگی بر آب میبیند !
کوهی شکافته از میان!
میان تهی -درختان بلند سرو - کهنسال - پر کرده تهی را
تیره به تاریکی یک جنگل
من بر آن ورودی سنگی دروازه مانند نزدیکم
و پایم تا سنگهای سرد اولین پله مرگ پرواز میکند
و چونان باد گام بر میدارم -به میان درختان سرو بلند متلاطم در باد!
سروهای شیرازی
و تاریکی که توری سیاه برآنها انداخته است
ملازمی بلورین تن مرا از میان اشرافها به شهودها میکشاند
- خانه ابدی شما آماده شده است
و با انگشت بر بالای صخره ای که گرداگرد جزیره را چرخیده
اشاره میکند
در گوور دخمه ای زیبا را نشان میدهد!
- من پله ای نمیبینم؟
- پرواز کنید!
-من نمیتوانم !
-تا به اینجا بر آب راه رفته اید . این جزیره آخرین جزیره است . پرواز کنید !
رویاها اینجا ممهور میشوند!
پرواز کنید!
چشمانم را بستم و او دستم را گرفت!
چشمانم را که باز کردم در برابرگوور دخمه بر بالای صخره ها ایستاده بودم
ملازم خود را از آن کوه به زیر انداخت !
سرش به سنگی خورد و متلاشی شد و من فریاد میکشیدم !
تنش خرد میشد -دستانش پیچ میخورد
استخوانها بیرون میزد
و - آه چه هولناک -له میشد -فسرده در تسبانی زاینده!
دیگر هیچ کسی نبود !
از اشمئزازرخداد مرگ ملازم به داخل گوور گریختم
گوور نیمه تاریک بود
و فضایش خالی و بزرگ
در سنگی سنگین به سنگینی بسته شد
تاریکی بیشتر جان نوور را میگرفت
چشم بر هم گذاردم
و زمانی که چشم باز کردم
در تختی نرم آرام و سفید بودم
در آن گوور دخمه سنگی تاریک!
و زمزمه میکردم
اگر روزی به خانه ام آمدید
و مرا مرده یافتید
بدانید !
بومی سفید مهیا کرده ام !
آنقدر بزرگ که جنازه ام عریان در میان آن با دستان باز قرار گیرد
مرا بر آن بوم بخوابانید و بر آن بدوزید!
دستانم را باز
در کف دستهایم قلمو هایم را چونان میخ بکوبید !
و بر پاهایم زنجیر بپیچید !
حیوانی داشتم -خانگی
که او نیز در کنار من جانش به پایان رسید
دستانم گرد کردنش بود- آن گاه که بدنم بر رعشه تسیلم شد و دستانم خشکید !
او نیز در میان چنگالهای من که گردن باریکش را دردمندانه میفشرد- جیغ کشان -جان داد!
او را عاشقانه دوست داشتم!
سینه ام را بشکافید -قلبم را بیرون بکشید! - او را نیز!
حیوان بی دلم را در سینه ام دفن کنید
تا بی عدالتی مرگم
ضربان روزهای نابودیم باشد!
سپس بدووزید و بگذارید خونها بریزند بر بوم سپید!
تا بستررنگها باشند
جمجمه ام را بشکافید !
ارتباط دو نیم کره را با تیز ترین قیچی قطع کنید !
ودل کوچک گربه ام را در میان قلبم دفن کنیدو آنان را به میان دو نیم کره مغزم بگذارید !
دل ها و مغزم حرف بسیار دارند !
چشمانم را در رسیدن مرگ نبندید !
میخواهم تا کرمها را زمانی که جهان را میخورند ببینم!
حالا تمام رنگهایم را تا آخرین قطره در تیوپهای رنگ بر کالبدم خالی کنید!
به رنگهایم هم اطمینان دارم میدانم مرا خواهند پوشانید !
و تن عریان مرا از شرم انهدام مخفی خواهند کرد
آخرین تابلوی من آماده است!
آن را به درون غاری بیاویزید که هیچ کس از آنجا گذر نمیکند
دیواری بیابید که صاف باشد تا ثریا
و در برابرچشمانم تمام تابلوهایم را بر هم بچینید
و زمانی آتششان بزنید که میخواهید برای مرگم دعایی خزعبل بخوانید
و در نوور آتش آن نقاشیهای خیالی درحال سوختن با هم همخوابه گی کنید
برقصید - از خود بی خود شوید
شراب بنوشید و شاد باشید که هنرمند دیگری را ریشه کن کرده اید .
و بگذارید سکوت برای ابدیت آخرین اثر من را تماشا کند .
و من نیز او را
و از آرامگاه من گم شوید و باز نگردید ! هرگز!
***********************************************
ضربان تاریک(رامبد.ع.فخرایی)-2.9.2019
توضیحات:
رود آشرون : رودی که در جهان زیرین و جهان مردگان در اساطیر رومن و یونان در جریان است و مردگان باید از آن عبور کنند.
Isle of the Dead - جزیزه مرگ: Isle of the Dead is the best-known painting of Swiss Symbolist artist Arnold Böcklin