ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

پرواز 752

دووزخ را چگونه تصویر کنم

آنگونه که مسافرانی با تمام امیدهای زندگیشان سوار بر بالهای خوشبختی میشوند

و پرنده ی خوشبختی بال زنان

میان راه

از حیلت بلا خنده ی شومی سر میدهد

میگسلد و تن می درد

و آن دو دلداده ی جوان که دیروز اولین بوسه را بر لبان لرزان هم زده اند

امروز در آرزوی آینده ای پر شور بر بالهای خوشبختی

آخرین بوسه را بر لبان هم میزنند

زمانی که چشمهایشان

نوبت به نوبت از حدقه در خواهد آمد 

و پوستهای تنشان دریده میشود

و کودکی در آغوش مادرش دستانش کنده میشوند

و درپیش از فوران خونها

تمام شریانهای زندگیشان مسدود میشود

عذاب را چه معنا کرده اید ؟

زجر را چگونه فهمیده اید؟

آنگونه که آنان با آرزوهایشان تجربه کردند ؟

دووزخ را با عذابهایش سرنگون خواهد کرد!

 پاره پاره در میان آهنها میپیچند و آرزوهایشان

به تکه های آهن هایی پاره بر دشت دووزخ دوخته میشود

نگویید که شعر میگویم

بگویید زجه زده ام از دردهای بی درمان

منم روزی میان همین زخمهای دهان باز کرده دست  و پا زده ام

اگرچه دوباره زنده بر دووزخ فرود آمده ام

و لی روحم مثله شده بود

 تو را میفهمم از سالها خونریزی که بند نیامد شریانش

ای جاودانان در تاریخ

**********************

ضربان تاریک - 22 .دی .1398.

1.12.2020


نظرات 1 + ارسال نظر
معصوم سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1398 ساعت 09:10 http://www.hanker.blogsky.com

نمی دونم چرا من غیر از قسمت دروغش زیاد مردن آدمها برام مهم نیست؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد