ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

دومین اسب سوار - WAR


گم کرده است بره چشمهایش را

مینگردیکی آسمان را  -گم گشته است یکی در ژرفا

خواهد ماندبه یادش-  آنگاه که پرسید - نامت چیست؟

و شنید ما بسیاریم -بسیار و بقیه جمله ها پرید از خاطرش 

ما بسیاریم - بسیار

پشت همه چیز و پشت هیچ چیز -پتک پولادین بشکند روزی  مهر دوم را

سرخ شده است دریاها ازگذشته نه چندان دور

موج سواری خواهیم کردما فقط میان امواج  !

که از میانمان -لاشه های سرخ دومین سوار از متلاشی شدن دست بر میدارند و به سوی زندگی شیهه میکشند !

 جنگ را هرگز نخواهید دیدبر کره ی چشمانتان

همان گونه که گم کرده است بره نیز چشمهایش را 

در حالی که میمیرید در توهم آشتی ولی از آرامشی که دارید خوشحالید !

آرامشی که  در بیقوله های جنگ زده ای است

چشمانتان برایش دعای شکر بجای می آورند !

و شما نه سربازید

نه انسان

مردگانی هستید در صف ساعت پایان قطعی !

***********************************

ضربان تاریک

سوم مرداد هزارو سیصد و نودونه

منثور نگاشته شده فقط به عنوان اثری ادبی نگاشته شده

و هر برداشتی بجز برداشت شعر و ادب از آن خارج از موضوع بوده و عقیده ی نویسنده نیست.

(اسب سوار نخست) PESTILENCE

مهر ها را زیر گرزهای پولادین شکسته ایم

نخست

از میان سنگهای کوه آن شیهه ها و استخوانها بر چهار گونه تقسیم شد

صدای شکستن مهرنخست هنوز می آید

آن گله از پرتگاه به سقوط کردن -رانده شد

همه گوسپندان سقوط کرده اند

یک بره بر لب پرتگاه به پشت نگریست و سپس خندید

چوپان فریادی کشید و مردمان فریاد خوشحالی سر دادند

ولی چوپان دوید بره را در آغوش گرفت -در میان خوشحالی به میان دره پرید

سرشان شکافت و صدای شکستن مهر نخست به گوش رسید

مهر نخست و صدای پتک پولادین در تنین تمام دره ها پیچید

 مردم شادخوار- نوشیدند و در رقصیدن مضمحل شدند

صدایی بلند پاسخ داد

بوم بوم بوم  - پوتک پولادین کوبیده میشد

 صدای پر عظمت پتک  دوباره اعلام کرد نخستین اسب سوار رها شده است

بره ی سر شکافته -دو چشم خود را جستجو کرد یک چشم را در هوا یافت

و یک چشم به ژرف اقیانوس بر سیاهی نشسته بود

او زیر و زبر را میدید

اسب نخستین چهار پایش تکمیل شد

مانند برف در یخبندان شمالگان سرد شد

سوارش در میان چشمانش یخ بست و فریاد بر آورد

بیماری بگستر

و آنگاه آن ویروس تاجدار از میان دستان اسب سوار بر خاک افتاد

او نگاه کرد و گفت از سرما آمده ای و به هیچ راه از میان نخواهی رفت !

 تاخت تمام زمین را به ثانیه ای از زمان انسان

درخشید به سپیدی خوشبختی و سعادت برای طبیعت

انسانها غربال کرد - چون غلات فاسد که بر زمین می ریزند

ولی آنانی را که براستی هیچ فسادی نداشتند

بوم -بیماری میتازد -بوم

اسب سوار چشمانش میدرخشد و نفس مردمان بند خواهد آمد

مانند آنان که به زیر اقیانوس غرق خواهند شد

دست و پا میزنند و چشم بره در تاریکی آبهای زیرین برای آنها خواهد گریست

بوم -مهر نخست شکسته است و شکستن بی مرحم است.

****************************************************

ضربان تاریک -چهارشنبه اول مرداد نودونه

متن بالا یک منثور ادبی بر اساس سبک سورئالیسم می باشد و هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکند.