ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

شکنج


یاد داری
نمی توان دیگر
از آذرین خرسنگهای کووهها ساخت

..................................... تندیسی

درماتم ماکیان پرکنده ی سووخته ی افول کرده از آسمان !

به نماد ستیزش زاستار و ندیشه ی آدمیان

بیاد آر !

که کرمهای فلزپوش درخشان چشم را

................................... تو آفریدی

از نو آوریهای غوغاگر و تندمزاج و بی شرمیهایت ! 

هنووز ماسیده بر نفسهای رها

  ............در میان فقرات گذرگاه اجباری جنگل کاج

 بوی  مشمئز کننده ی  بدنهای سیاه جلادار چسبناکشان

 زمین-  می پراکند عطرافیون  و استخدوس  را 

..............................................بر مشام درختانش

تا به سکرات

مقدر شود دیدن مثله شدن وحووش جنگل خواب

و گندیدن خونشان بر درگاهاه تقدس معبد این کرمهای لیز تن !

آرامش باشد

زایش برگ نوین درخت کهن جنگل حصررا !

..................به  پسمانده های کرمها

........................................آلووده

در سبزینه خون رگبرگها یشان ز دروون

که شبانگاهان

رستیده

برگها ی تیریشان  تا به سپیده دمان سرنوشت   

 لوول میخوردند فلزین کرمهای  رامشگر از سر پیچهای تند

............................................................  جیغکشان 

...............................................................ناله کنان

............ و  چرخهای گران گردانشان

  پای می کشند

بر ستووون- مهره ی آلیاژ زنگار پذیرفته ای

و در این هنگامه رخ می دهد

...............فربه شدن کرمی

.................که مار می شود

و سپس دیو پرنده ای

در پرواز به سوی خورشید هراسان!

............اسفرانه ای  پران

............................بران

........................اخگران

که سفیر میکشد

بر جان آفتاب

تمام افق را

به دنبال خوورشید و کوودکان زرینش

.....................تا به قتلگاه غرووبشان

بیاد آر

تو بوودی دلیل پایان خنده های آدمی

که در میان شکم داشتی

این دیو تشنه را  !

درختان ترسای گریان شکسته را

و بر زمین فروو غلتیدن شان را

از هراس بالهای تووفنده اش 

ریشه های درختان به عشق در آغووش کشیده اند

..............................................گریبان خاک را

........................عاشقانه اسیرند هزاره هاست   

......................................................زمین را !!!

ناشناسی بوودکه آه می کشید

ره کووفته ای به ظلم درمسیرمعبد کرمهای مقدس

...................................که زمین را خوانده بود !

 از همان لانه ی کرمها

سپید مار رهایی پرخواهد کشید بر دریدن دیو پران

بر حصار ها و ریلهای فلزی به میخ کووفته  بر راهش !

مترووک خواهد کرد

کوه هایی را  که سوراخ کرده بودند

تا لانه های شکیلشان باشد

وجانوران تکه تکه شده ی سووخته با چکاچک چرخها بر شمشیرهایشان !

زینت بخش قربانگاه

...........مسیر قداستشان

و راستی زمین بودند

.........از قداست دعا یی در بزرگواری کرم خدایان

که مغزها را می پووچیدند !!

در راز مخفی نفرینهای نابوودی آنها در میانه های دعا

سپیدمار

راستیشان بود که به راستی پرواز می کرد !!!

************************************

رامبد.ع.ف - ضربان تاریک - 1.23.2016

************************************

زاستار : طبیعت به ابداع استاد زبان شناس جناب حیدری

اسفر : سپیدی که به سرخ می گراید

شکنج : زجر



فرجام !



و از کانون زمین به زیر رد پای مردمانش نگاه می کند
جای پای راست و کژ رفتن هایشان
و می پزد زجر را
برای فرداهایشان
در دیگ فرجام
به میانگاه زمین گمارده اند مردم
اوو را
به بازی ی باور- ناباوریشان
به واقعییت شتافته .
**************************
ضربان تاریک- رامبد.ع.ف- 6 دی 1394



مهر- نسک

به نخستین گام زمستان

فرو شد فروزان

..................فرووغزاده

از میانگاه آشوب

.......... به سوی  زندگی !!!

چو  جان مرده ای به خاک

...............به رسم زندگان

گویی - شکسته آسمان

چو سترگ آینه ای به دشت

رقص نور رخشان و رخش تیز

..........از میان ابر پاره های تیره ی  ستیز

نشستند رخشانه ها به تاج او

.............به رسم درخشان فررنام او 

 برون نهاد پای 

از آن غلیظ غیظ  قیرغار بد سرشت

حفره ای جهانی ز دام اسفلی

...................به دامن  گیژ مادر سرنوشت یاوگان !! 

 مهر - کودک زمان

شد برون  ز ژرفگاه  تار اهرمن

گذشت ز نیستی در پسای  زایشش

................و غارقیر

چه آتشین چنگها می کشید

درون زهدان سیاه خویش

 به نقشه ها ی شوم شر

خطوط درهمی به غیظ دل

به زایش ستایشی

به آتشی

به تابشی

به نور مهر جاودان !

***

یلدا

 نخستین رسالتش

 شکستن طلسم حصر نوور و رنگین کمان بود

از میان قندیلها ی یخ کرشم 

به نیروی بی همتای پرواز

او بر گرده ی رنگین کمان سوار شد

..........................پرید تا سر((شتا))!

نخستین نوور زادبود

........................ره یافته 

برسرزمین  ابرهای فتنه گر

زمستان نشسته بود

در میان کاخ خویش

 که با سلاح زمهریرربوده شده ی  خویش

...............کشته می شود

به دست مهر

برسپید اورنگ  برفین خویش   

و خونش روان و سرخ

جوی می شود تا به سرزمین بهاران !

با شکست آن طلسم سرد

و رویش یک درخت  انار خونین پاییزی

با شکافته انارهای دانه فشان سرخ !

به خیره کردن چشمهای آشوب شووم  !

برای نجات جهان نوور در برابر هجوم یخستان سرد تار !

در دهانه ی غار نیستیها ی نا به کار

تا ابد اهرمن محکوم شد

به نگریستن به هزار چشم سرخگون

.......................در دل  انار نابکار !!!!!!

*********************************

ضربان تاریک -رامبد .ع.ف

به پاس داشت یلدای بزرگ (مهر نووران زاییده از دل تاریکی )

**********************************

فررنام : نامی که دارای فرر جاودان است .

گیژ:گیج

شتا : زمستان

مهر: نام اصیل یلدا .انسان گوونه ای(مرد) از نوور  که از دل تاریکی زاده می شود

گاه پیامبر قبل از زرتشت نیز نامیده شده است .به نام او آیینی به این نام نیز خوانده میشود

که مناسک خود را داشته استو مشرف شدن به آن دارای مراتبیست

و تا ژرفای اروپای نیز نفوذ کرده است

و به هنوز به صورت یک آیین راز آمیز طرفداران بسیاری در سراسر جهان دارد.