ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

شادانه


از پشت این عکس

..................کیستی؟

..............چیستی ؟

در این ماوا گه امروزین پوچستان پرستی !

نمیبینم که در باران چگونه  تو خرامیدی

نمیبینم که ابری یا ثریایی

یا که ساکن بر خورشید تابانی

یا که روزن گه

 .............بر جریان تمنایی

یا که شادیهای  خندانی

یا که در چشمهای سرد سردابه

اسیر گرداب مهتاب شب بی خواب بی تابی

هرچه هستی

شاد زی

دور از خزان و باد در قلیان

هرچه هستی

................دور زی

از این دالان شاخساران خشک پیچیده از تزویر

در این عکس - ملال انگیز رنگیزش

خود را یاب

در پشت تنها برگ سبز چسبیده بر افکار

بر همان شاخه ی کج و کوله ی سبز  روییده بر دیوار

به دوراز شاخه ی خشک سنت پوسیده ی دیروز

شاد زی

پوران من

ای نور تابان فردای من

شاد زی

********

ضزبان تاریک -رامبد .ع.ف

2.18.2016


ننگینه


چه کسی به میان باغ دوستیمان

............................... خوش میرقصد ؟

با صدای شکافهای نابودی ی نادیده ی چشم گشوده 

................................و بغض کرده - باز می گردد

گوش کن

............ای دوستم

........................که در باد

..............به نیت شکستن شاخه های نازک خاطراتمان

زمزمه ی دسیسه ی او بر شاخه های دوستیمان میپیچد

این پتیاره زشت

............ با سیه سرمه چشم

........................با گوونه گوونه های ی سرخ

....................................با لخت تنی چو گل سرخ

...............با موج موج بزرگ پنداری شاهنشهی - گلرخ 

دست در دستان حیله و نیرنگ

.................نقش به نقش  هزاران اورنگ

با گشایش بر قله همراهی مان

...............نشسته بر عقده های پران

بر دوشهای سوود و کمبوود

.......................با افسرده چهر خزان

با هزاران رنگ

........بر گرده ی آذرنگ

.....................در بازی با باد

.........................چو رقصنده - آونگ

به دوستی

........نشانده نگاره ی انگ

با بغض -ساخته بساط غمزه ی نیرنگ 

درتنگ راه و فرصت یاری

..............دست آویخته بر دامان خدنگ

به گمراهی و استحاله ی رفتارهای افرنگ

قدم به قدم با تمسخر به خلقت جنگ

.................با سیاستهای شوم آرنگ

و به  انکارکردن

.............پیوسته آهنگ

سپس تن به تن - پاره پاره کردیم یکدگررا با چنگ

دایره ی دوستان دگرمگوو ی

 به بهانه ی شادی شورشیش

بد سگال یورشیش

دیو دوستی گووی

..............((ننگینه ))را

آن کودک عقب مانده را

......................درپسا گذشته های لنگ

آواره ی ویرانی درونش - گووی

.....................................او را!!!!!

***********************************

ضربان تاریک - (رامبد.ع.ف)- 18 ابان 1394

به یادمان جسد یک دوستی حدودن 15 ساله که دوستی با یک انسان نبود دوستی با ننگینه ای بود آتش افروز .






اسن

آنکه بر دامن این قافیه ی دوستی

............................رحل به غفلت  کوبید

چنگی به رخ یارکشید

............و مجنوونانه در دل خود می شوورید

سرکشان را همه دیووانه مپندار

...................که زخمهای دلشان  رنگین است

شاکیانند-  گهی زین  اسنهای آدمی

..................   به فریاد های زججه که می شووریدند

ما را سرکشانه  تازیانه  بر سردار میکوبیدند

دل آسووده- می گرفتند و کوس نابودی دوستی را در دم -می پاشیدند  

پتیارگان را از بازارمکاره شرم می اوردند

و مراد دل مخدوش خودرا دم به دم میجوییدند 

از جان رفاقت چه دانند که چو شبی ز آنان بد در گذرد

گوشت تن دوستان

مامن شکم گرسنه ی حیله ور آنان باشد

یا که مستی از شراب و ابجوی ی ناب

گوور هر شرم باشد که ز تن پاره شود

زین گور ابد دفن شود

یا که خوابش برده

و نامه کفر  بر در خانه دوست کوبیده شود 

تا شرم شبانه آواره شود 

اسفا که

ره ده ساله زدیم

در پی این قافله دوستی

.................عمری را عزم  زدیم

به میان میخانه عمر که رسیدیم

خواب بودیم

و چون پریشی -فریادهای مستانه زدیم

آخر که به بزم ما  آمد آن یک دو ست

پتیارگانی ز درونش برون کرد و شکست حریم خانه ی دوست

تف کرد درجام شراب میخانه ی ده ساله ی ناب 

و خرابات حافظانه ای را خراب کرد

...........................آن یک ده ساله ی دوست !!!!