ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
به آتش کشیده ام خویش را
بر فراز کهنترین منار شهر
در غروبی
با زجه های درد
می خوانم اذان
نماز مرگ را
فرو مینشینم به قنوت
رهنمون
مردم کورزاد را
به حکمت گوهرانه اندرون زندگیم
به اصوات زجه
نه به رنگ آذر
به رنگ دوده ی دود
که نیست بازگشتی آن را
به راهی تار
***
دعوت شدگانند
صحن بهت را
به ترسهای دیرندگی ام
به جایی که جز من
نیست راهی آن را
***
این چه حالیست؟
سببش
که آتش بگرفت جان مرا
سوختم
سوزانیدم مش مشه ی جهل تو
را
از رنجهای کشیده در
بنیانهای تلاش
روح خود آختم و آتش افکندم به دل شوم سیه مردم را
نوشیدم جامی ز می و هوس خون مسیحا کردم
غافل از این عطش نیستی و هست شدن
بگرفتم آتش را باز
زین سر بیهوده عرش ازلی
آرزو بودمرا اخگرانه
در کشم بر تن خویش
هدف هم سوخته بود
و شراب ریخته بر سوخته ی بی ثمری
**********************************************
ضربان تاریک .اسفند 1392