ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
می پرد بر دوشهایم خیال پروانه
ای اسیر اکنون
و من ایستاده ام بر مسیلی که می افکند زمان عکس طغیان خویش را.
********************************
رام دایمون - 10-شهریور -1403
مرده ریگ کیهانی که از زایمان متورم اخگروش گیتی ما راست
به ارث حرس ابد
مرده ریگ سرد- کیهانی -پوستین رسته بر هسته ی اخگروشش
فکنده ما راست حیات دیبا به چشمه های شکوه و شکوه
افسوس فساد را که راه جشمان می رود بر این ریگ مرده ی
کیهانی - مرگ به برگردان بر گردن خویش
*************************************
رام دایمون - 22.5.1403
حرس : نگهبان
شاپرکهایی, یاقوت انباشته چشم
در جهانی ترین جنگ سوم
جویده اند جنازها را
تا ژرفنای درونی ترین حفره های استخوان هاشان
به یافتن درخشانترین جلال جهان
چنین سرگین های مرصع فام
فرینش های بطن خویش اند
گوهری رخشان
در تاج سر , نهان
شمسه زده یشمها, بدرخشش
و بعد قرابه ای
نادیدنی ترینها را نهادن به نهان
نشانه ای است به نامش
معجزه ای به کامشان , بطریهای کوچک کوکا کولا را
همراه کوتاه دامن های خشتک نما!
گویم برایتان به رخست
واژگان جابجا شده اند , لرز خیمه زده بر دستانم
جولانی خزنده, زلزله ای روی زمین
لغزنده به سوراخهایی
حفر در چرخ بازیگر فرشتگان بال سوخته
لرزاند و القائی پراکند
اولین است ,پرواز
نمود شدن از رها تر
در خویش جهیده, از میانگاه تسراکت , شبیه گاری مطلا
هوشیدری با هورشیدی تاج بازی
گوش زمزمه ای, گرفته است نشان من را
بی امان نیروی او است,خیمه های لرزه بر سرم
سوزان دریا و آتشین بادها و آن همنشینی نزدیک را
تحمل کردن ,نیست بر جانم
فنا شدگان است,کار را
تنوره در خویش ,نور خوارگی را
داستان سرایند چه ها , چه سود ناباوران را ,خیال را
و خیال گلی است از گلهای بهشت
سیاه در آمال بئاتریس جنت نشین
گل ,زمستان می پوشد خواب
خانه خراب میشود ,زیر هجمه ها
زمزه های هندسی دانه های برف
با شکنهای شگرف
دریده اند خاطرهای خانه ای را
به هزاران تیغ-پل صراط و زمستان
خون چکه ها , یاقوت ها ,بر بالین خفته ی دریا
گلهای کشتگان , رویانده شده از میان مردمکهای چشمانشان
نو گلهایی, جهانهای دیگر را
پای نهاده اند بر این دنیا
و ناگهان گشوده میشود ,دهانهای پوسیده شان و غنچه ای بزرگ از نا گفته های گندیده بو
باز میشود و در شکوهی شگفت انگیز
تمدن آدمیان
گلی است زهر آگین در مصاف زیبایی و نیستی
بی ساحل آب , بی ساحل موج
شنها پریش , بر می آیند لایه لایه و یخ می زند هوا
*************************************
8.2.2022 معادل 19.11.1400
رام دایمون (رامبد فخرایی)(ضربان تاریک)
این شعر حدود نوزده روز قبل از جنگ اوکراین سروده شده است.