ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

و آنگاه زال


منظومه کوچک "و آنگاه زال" بر اساس یک مکالمه ساده شکل گرفته است و به قالبی ادبی تر در آمده گرچه از ابتدا کمی قالب ادبی داشته است . این منظومه کوچک شاید در آینده قسمتی از یک منظومه بلند شود .منظومه ذیل مفاهیم پنهانی را دنبال نمیکند و فقط در فقر امید به عنوان یک حس سراییده شده در سیاره ای خیالی صورت میگیرد. نامها و مکانها فرضی در ساختار ادبی آرخائیک اضافه شده اند . تصویر به کمک هوش مصنوعی بوسیله رام دایمون آفریده شده و فقط مخصوص همین منظومه است.


*****************************

و آنگاه زال

 

و زال را دیدم ایستاده در درگاه جهان

با فرشک های آتش بران و پران از چشم ها

به یخ مانند بود و میدرخشید و به براده های آتش می مانست در آذرش

از میان لبهایی سرخ واج های قدرت ,می افکند به سوی من

"امیدوارم

بدرخشی در آن جنگ خاموش

که صدای سکوت لشکر خاموشت دیواره های اراده را ویران کرده است"

پاسخ دادم

-اکنون که افقهای ستارگان در این غریب سیاره و غریب سرزمینمان بی طلوع است

 و قتلگاه شان پر خون , ای دوست

سخن افکند به میان و تکرار کرد

در آن جهان خالی پیچید.

"امید , امید , امید"

پاسخ گفتم

- و امید فشار خون گرفته است و هلاکت در میدان شیهه میکشد , چه کنیم از بی قراری جان که به خود خوری افتاده است این جزامی بی درمان .

- موهای سپیدش در باد می غرید و چشمانش در میان نگاه ایستاد و اندیشید

" چه زیبا"

بی پیرایه پرسیدم گویی از خود

-میتوانیم چون گلی نوین , یا مانند تخمه ی درخت تخمهای آیینی , بعد از عصرها , بعد از هزارها , از زیر سنگهای فراموشی یا آبکدی در جایی دیگر , در مکانی دور تر از سرعت فکر , دوباره رویید و دست آوردمان نه امید داشتن بلکه زیستن به خوشبختی باشد , آن خوشبختی ناب که هرگز آن را نیافتیم وتخیل کرده بودیم؟ ای پدر تابناک ایرانویج , آیا  امید دیگری لازم است در رهایی از هرزه زارهای نو؟

او رفته بود ,زال , آن پدر تابناک , ما را ترک گفته بود , از این سرزمین غریب به سوی ایرانویج میان یخ آبها و آن تاریکی رفته بود و موهایش پیچ خوران میان تارهای گفتگو هنوز گیر کرده و تمام بافته های منظومه را شکافته بود و دوباره آن سکوت و من و تمام آن لشکر خاموشم میان آن غریب سرزمین و غریب غروب ستارگان ایستاده بودیم.

*************************************

رام دایمون (ضربان تاریک) - 05.04.1402

جوانه نخواهم زد


نه, من از میان دانه ی خویش نخواهم رویید

نه, دنیای شما

آرزوی من نبود

و من در خویش می روییم

درون کوچکترین جهان متصور

درون جهانی که بال هایم هنوز در آن آزادانه گشوده میشوند

و مرا تا وادی بلند خویشتنم

بالا خواهد برد

خیال

نه, من از میان دانه ی امیدهای ناقص و نا امیدی های هلاکت بار جوانه نخواهم زد 

من در آسمانه ی دانه ی کوچکم آزادم.

......................................................................

رام دایمون - 29 خرداد 1402

شعر آوانگارد

شاعرانی را دیده ام که با فلاسفه قمار میکنند

شاعرانی که آتش بازی میکنند

و شاعرانی که از پسای زمانهای فراموش شده دوباره حکمت ها را می سرایند

و درونشان پر از جیغ خوشحالی است

هیچ جمله ای تازه نیست

مانند خاک

مانند آب

میلیاردها سال قدمت دارند

فقط زمین آبستن است - تا جرثومه زایی کند

 و  خود خواهی- خود خوانده بادبادک هزار تکه اش را

خلاقیت بنامد

بگذارید شعر برای هزارمین بار متشکل از جمله های تصادفی درادبیات کوانتومی

در آغازین زمان در مقیاس پلانک باشد

بگذارید اتمها و بعد الکترونها با اسپینهای لنگ و افزونشان

سرمنشاء خلاقیت تا شاعران باشند

و بگذارید به این فکر کنیم که منتقدان نبردهای تروریستی  ادبی

ساخته شده از پاد ماده های مکنده هستند.

بگذارید راحت بگوییم شاعری بی بدیل

 درخشش سحر انگیز  اتیسم را در چشمان خود حمل میکند

بگذارید بگویم هنرمند اصیل- با فلج فیزیولوژیک نیمکره ی چپ مغز

و سپس فلج تجارت در همان نیمکره -با فلج  پول و امرار معاش -متولد میشود

 تا خود را بر مفهوم و کشف زندگی

مانند یک تیوپ رنگ سرخ خونین نقاشی- بر روی تمام تمسخرات و توسری خوردنها و توهینها بالا بیاورد .

و با یک کاردک بزرگ کیهانی تمام بشریت را با رنگ سرخ و خون اندود بشریت- مخلوط و له کند

و جمجمه ها و استخوانهاشان را با فشار زیر تیغ کاردک نقاشیش نرم کند و دوباره رنگ را مخلوط کند

و بعد گلبرگهای گل روزی ساکت را در باغی متروک و تاریک بر مخملی سیاه با گلبرگهای سرخگون رو به سیاهی نقاشی کند

و بگذارید بگویم همه داستان -انسانهای موفق داستان- انسانهای بی استعدادی است

که بجز استخراج و ضرب پول و به انقیاد کشیدن جامعه و به یوق بستن میشل فوکوها برای توجیح خود

هیچ سلامتی در دو نیمکره مغزی خود نداشته اند

بجز شنا در زهری که آخر قربانی هلاکتش هستند

هیچ راهی نیاموخته اند

بگذارید بگویم

کلمات

زامبی هایی هزار بار جویده زیر دندانها و روی زبان بد بوی گذشتگانی هستند

که میلیونها بار آنها را تف کرده اند و هر بار گوشی کر یک سیلاب از آن را نشنیده است و در طول زمان

این خنگ بازیها

 اقیانوسی از کلمات و زبانها را فوج فوج آفریده است .

این تفاله ها با اطو کشیدن و آهار زدن و سپید کردن به شعرهای آوانگارد تبدیل نمیشوند.

بلکه شایسته ی کلمات به انقیاد در آمده در موزه ی شعر کهن هستند

و شعر آوانگارد همان کاغذ چرک نویسی بود که به دلیل تعداد زیاد کلمات معلول

مچاله اش کردی و به سطل زباله- شومینه و توالت فرنگی پرتابش کردی

***************************************************************************

رام دایمون(ضربان تاریک)- این شعر بدون تصحیح است

6.3.2023