ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در درون شیرازه های خویش می دارد, آنگاهی که تو را
شفیره ی ترس
در زندگانی زیسته
برملا کند راز جدا شدنت را از نابسامانی آغازین,
شور در پروانگی
که ره یافته از میان جمجمه ی شکافته ی او بر چشمان مه فامت
می نگرد تو را که شعور پروانه ای
در پشت هیب سرخ فام
می شوی دریاچه ی غرق در خونین ماه
چون درخششی ازمیان آسمان شب, فروهشته
رنگی باخته , اخگر چشمانت را
تا تو را راز کنم ,بدور باش
در بستر یزدگاه زمین
چونان نادیده ایزد سانی در سایه های شکوه
مرگ بازگشته ای , ای درختان سیاه در زمستان
نشسته به شکوفه های صورتی و ارغوان بهار
ماهی سرخ فامه, گشوده به رحل آسمان
آنچه را فرا است , اورادهای زمزمه
نمناک در پشت آوار نیاز به رستن خاک ,
صورتی دارد بر آینه های آبگون زمینی
به سبزدانه های نوین و تمام برگهای رقصیده در باد
به کناره ی دریاچه ای که در آن سالی یک بار
نمایان میکنی رخ
برا ی تقدس و شعله های روشن, و زائران
شوور شو, بدم , بتابان ,
بر چهره های ناشناخته
مانده گان
بنمای ,سرخ شید سپندین را
به روی شاخه های برسم
شان
ای ماه سرخ فام دریاچه
گویی شفیره ی ترس
زندگانی تو را زیسته
*******************
رامبد.ع.ف-ضربان تاریک, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴