ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
همه چیز نامتجانس
بر امده ز تخمه های اشنا
رسته است دیو گیاهان بر دیوارها
ریشه های نابودی در ترکها
در پی سیرت خویش
سیاهی ز برگهایشان نهادینه
سبزی سفسطه ای
همه چیز نامتجانس شده است
ز خاک اشکالی می رویند به ریا
درختان میوه هایی میدهند
متعارض هویتشان
بوی جنایت به مشام می رسد
از گلها
چه تاثیری دارد این طبیعت بر انسانها
همه چیز قانون
((داد)) شرحه ز این پیکر شده است
***
واعظ معبد کوری با نگاه می گوید
بر مجعولان نرسیده بر کجاوه کاروان
بدوید
این سفر طولانی شده است
لب می گزد
چه حیله کند تا بجنبند اهل خواب و رمل
یک وا مانده می نالد
خسته شده ایم
(واعظ با خود می اندیشد
"مانده ز راه"
هوس گهواره کرده است
کجاوره از ان ساربان است
ای ابله)
فریاد می زند:
درست است
غم مخورید !!!
رسته است گیاه
تخمه هایش پروار می کنند
زندگیتان را به شهادت نزدیکتر
شهید شوید !!!
پوسیدگان منتظرند
برکاتتان جوشان در دستهایشان
منتظرند!!!!
بجویید این گیاهان تاریک را
تلخیشان
شیرینی شهادت است
بجویدشان !!!
ولی در کاسه چشمش موجودی نامتجانس می خندد
دور ز هراس در هزار توی چهره اش
می گوید :
(به سرزمینی بروید که اگر باشد
دانه های شن خوراک کودکانتان باشد)
و تنها می رود با کاروان سوی شهر لذتها !!!!
ضربان تاریک - بهار 1394
اذر به هیمه میزند
باد به قلاده ابر
سیل به دامان نبات
سونامی امده است
ای جام شراب
دشت خیال غرق شده است
مستی ویران شده است
در خرابات نیاز زلزله ای امده است
***
بیمار شده ام
بر پایم کنید
عاقل عقل بد ذاتی امده است
نامحرم
پرده دران حرم است
عفتمان می درد
اتش به محفل می دمد
نوش پی نوش زدیم
پیراهن دریدیم و به بیراه زدیم
نقابها زین رخ عقل افتاده بر خاک شور
ما عریان در بازی میدان شدیم
وای وای
در کشید ای همرهان خیمه بر اندیشه مان
ان صاحب قبر ز بیراه امده است
زهله یمان میبرد
مار به لانه میزند
وای
مادر شر خنده میزند
بر این بهره ای که می برد
ضربان تاریک خرداد 1394
افسانه چنین بود
کونچیتا
مردی جذاب
در چشمه زندگی
سالماسیس
دیوانه وار عاشقش شد
ارزو کرد - همیشه باشد در کنارش
کونچیتا با سحر این حور
مردی شد زنانه
همه بر او خندیدند
همه او را رنجانیدند
نفرین کرد بر خدایان
اما ز لطف انها
اوایش شد جاودانه
هرمافرودیته مقدس
باز گشته است بر این عصر
***
دینداران پاک دامن
او را شعله دیدند
بر تارکشان پیچان
یا خورشیدی سوزان در دامان شبستان
و یا قاتله ای در ایین عاشقان
اما ما رقصیدیم
اوایش را شنیدیم
شاد شدیم و گذشتیم
از ان پل هویت جنسیت
به دشت فردیت
محو اینده شدیم
که چه ها منتظر منتظران است هنوز
در بازگشت افسانه ها به کنون
ضربان تاریک .تابستان 1394