ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
من این سرزمین را ترک کرده ام
من در سر پناهی
در سرزمینی دور
زندگی را دوباره اغاز خواهم کرد
ولی انجا زمین نیست
سرزمینیست که در ان ارزوهایم در ارامش
پی خوشبختی خود خوشحالند
و درختان میوه باغ تلاشم
سرسبز
به بار نشسته اند و شادابند
###
من به ان میثاق کودکیم می اندیشم
ان ذات متبلور شده در بدو حیاتم
با صلح
راهی به قله ابر انسانی
که جهان را با احساسش میفهمد
میبیند اینده را در پشت کره چشمانش
لمس میکند لطافت را در چنگالش
من شما را ترک گفته ام
به میثاق دوران کودکیم
در سرزمینی دیگر در دوردست شما
سرپناهی ساخته ام
گرچه صدای شما را میشنوم
که ز موج دردهایی مذبوحانه مینالید
ضربان تاریک 1393.8.19
هیچ چیز در پشت سرمان نیست
سوار بر این تخته روانهای خالی
که با نیروی جنونمان تا به این سرزمین
بر این سنگلاخها با خود کشیده ایم
جز فضای ملموس تاریکی از بافتهای سنگین
عقده ها و سرخوردگیهای عصیان تاریخ
خود باختگانیم در توهم اغراض مجعولانه نیاز به سنت
احتیاج به تقرب و نیاز به تبرک
جان دادن به زیر تن سنگین تقدس
زین ضعف بی هدف عمر حیات
تن بدهید به فراق
بگذارید به پایان برسد
و فرو ریزد این طاق کج خانه خراب
بی اراده گام بر می داریم بر این سست راه هزار چمبره ارزو
زمانی که فرو می ریزد
این پل مخروبه زخواب اعصار
در سقوط می شود
سرنوشت اراده نادانسته ما
چه راحت می گذریم
سوی گذشته
خود ساخته
بیهوده یمان .
ضربان تاریک اردیبهشت 1394
فسرده است زمان
ز گوشه هجران نیاز
و در خجلگاه شرم
بیهوده تلاش می شود
و به سان نقره کوبی پر تلالو
دسته شمشیر قاتلی
هنر سوزانیدن است به پای باورهای خیال
###
این فسرده زمان
به عشق نمیرسد
و فرهاد کوه کن
جز قصه ای ز کتابی کهن
عاقبت به سر منزل نمیرسد
ضربان تاریک 23.1.1394