ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

کلیسا

                                                   
آغاز

گرگ و میش سحر بود

آنگاه که در کلیسای درونت

شمعها را روشن می کردم

گیسوان خواب را در پرتوی درخشان  مسیحای وهم دروونت شانه می کردم

قدم بر می داشتم بر سنگفرشهای ویران اندیشگاهت

که از هزارها- بر جلجتا- بر جای ایستاده است

کهن

همچو حضورت در سفیر خلقت نور

 افراشته بر ستونهای ستبر

و سست از ترکهای ژرف اندیشگاه ام

طاقهای پیچ در پیچ کلیسای درونت

بر فراز چشمانم

و  در برابرم  پنجره هایی بلند بر پاداشته است

 مخلوقی از نور الهیت بی پایان تو
****************************
ضربان تاریک
                                                                                     

اسب قدرت

می تازد بر جهان
شمشیرخاطرات زمین
بارها و بارها 
با شتاب و بی پروا
پاره می شود سینه ی زمین 
چگونه می توان سخن  گفت
چگونه می باید نگاشت
چگونه می باید سرایید شعر استکبار را

سیب حماقت درگلوی کیست؟
بیاندیشید ,انجیر را با انجیل
تا در نادیده های خرد با هم باشیم
سبک ها
رابطان خداوندند با زمین
موسیقی
قلب آدمی است در اندیشگاهش

ارتباط با اوهامی بارور
هیچ باوری
هیچگاه به حقیقت نمیرسد
هر چه  باشد

جهانی در تلاش احیای آن

و مرگ آرامش چون شتری نشخوار میکند به انتظار

پشت در خانه اش

**************
 
ضربان تاریک
 
ایروان.ارمنستان

 

شرحه شرحه

                    

ایستاده ام بر مناسک روز

پیچیده بر تندیسم

خرقه ای خدایگوون

درمحضردوستی و فراقی نامفهوم

 وتخییلاتم  گسلهای زمین است و گریه های مستانه

میبینم به چشم افکارم

حذررا در تمام نسک های دعا

رهنمودهای جهالت

انسانی معلق

گرفته دست بر  دستگیره هایی ازآبنوس سیاه

و در انتهای سقوطش

وادی بی خیالی زمین از آبسیدیانی سیاه تر 

در انجمادی شیشه ای و درخششی لرزان

که تکرار خودش را در ابدیتی بی پایان و سرنوشتی کوور

و اعاده حیثیتی که قرنهاست رنگ باخته است

غرق میکند

انسانی که برای خود وعده گاهی بیهوده آفرید

چونان سپید

همانند مائده ای  از نوور

یا مرده ای در مهتاب

با پرتوهایی از میراث و تصور

چهره ای پیدا کرد نقاشی

دستانی ترک خورده به تمسک توهم ((دیگر بودن))

رو به آسمانی خالی

از فریبی نا مفهوم و بزرگ  در پرواز

دردرونش چرخید و به خود پشت کرد

در احاطه ی درختان ناباروری

 که وظیفه خود را در تابستانی گرم و نورانی باخته بودند

و خاطرشان پر بود از خرقه پوشان خدایان کهن

دست به دعا شد

و چه سخت در کار تصرفی بی رحمانه فرو ریخت

عروسکها

بیکران از وجود احساس ضعفی فزاینده

و قربانی  اعتقادی رونده و بی بازگشت

در دنیای درونی ویرانشان

که خانه ستارگان افول کرده ی آخرین غروب او  بود

 سقوط کردند تا  به صبحگاه طلوع

در فقدان نور و حضور حفره های  افکار تردید

طلوع مرد

و جهانش خاموش شد.

********************************

ضربان تاریک - 2002 - ایروان