ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

منهیر خوبی ها

ستیغ کوهواره ای تنها

گویی اندر میان تازیانه ارواح

می کوبد موج ها را بر زورقی تنها

ای توفون

منم منهیر خوبی ها

زندگانی است بر گوژ موج هایت

گوش کن

***

تیرگی را در اقیانوس

اقیانوس را در گرد بادی و گرد آبی

گرد آبی در بارانی که می بارد در آن زورق زندگی

گوش کن

***

می شنوی آن راه را

راسخانه دلی دارم

دریایش دریای نورانی

هفت را دریا

و زنده را توفان

آشوبی در بند است مسافر را

گوش کن

***

دریا روز را دریای نورانی

گفت مسافر

شجاعت سخت است

روزگار تلخ ,روزگار بلا

به صد قسم , به صد آیه

پادشاهی نیست دریا را

منم مسافر

منم منهیر خوبی ها

گوش کن من را

گوش کن

***

پا بردار از این خرد شده گرده ی هستی من

نیستم حکمران بد سگال نفرین ها

نفس ده ای مرگ اندوده

نفس ده ای توفان مرگ افزا

منم منهیر خوبی ها

درون دشت ها بودم

ببخشا ریشه ی سست سکونم را

میبرم ارواح لبخند مردمان دور را با خویش

به سرزمین بصیرت ها

من می دیدم تو را از دور

فکر می کردم آب واره در افق

ایزد ایزدانی

آرام خوابیده

گاه می شنیدم زائران در ترک من

می گفتند:

ای منهیر خوبی ها بده بر ما

زندگانی را تا رسیم آنسوی دریاها

ولی امروز بر خویش میخوانم

ایثار بده من را

راه بده مسافر را

ایزدی را بر ایزدی بخشای

جان بده من را

منم منهیر خوبی ها

************************

ضربان تاریک زمستان 1384- ایروان

بازنویسی و ویراست در تاریخ دهم شهریور 1402

 

 

 

کلاغ

می شمارم

اسارتها را - بختها را - ناکامیها را

و در آخر خوشبختی را

تمامی فزون شدنها به نیست شدنها را!

تکثیرها را - نسبتها را !

دست گرد کرده ام با سرگینهای خشک گلوله شده - انقراض را!

شده اند هاویه کلمات-میکشند زبانه های سرخ- هفتمین مرحله را!

روی زبان

خونانه!

گرفته اند آب

سنگین و تن کش !

شهرت شده است -چرندانه جویدن در دهان پر از میخ

می ستایند

پس دادن خون  آبه را از دهان !

 میدهد  شادانه رنگی-به لباس شب زنانه ای - لباس شکنجه ی فریبنده ای!

آویخته  از دهان شهوت شهرت!

میگیوند دیوانه ام

گذشته است کار از زیستن به میان آدمیان!

داستان

شعر پریش- خوانی است - اسرار هستی را!

خبری نیست اینجا جز ایستاده محبوس فنا!

دوست می دارم بزیم

آنجا که خالی است  لانه کلاغی متروک

پر کندیک چشمم را دریا

دیگری را  خاک گور

رسته از آن جنگلهای بلند و بلند و بلند!

ریشه ها - تنه ها - شاخه ها !

خالی نیست حتی زمین!

ذهنها خالی است!

روی کوههای البرز تا خود جایگاه ارداویسور!

گریه گاه آناهیت که جاری است بارانها زآن!

بارانها مان!

رودهای خزنده ی خفته ی زخمی

زیر زمین سوخته ی آفتابی

خشک تن کنده ی

مرداد ماه

نمناک -دمناک - خسته

وای وای من!

پریشان من-که فتح  کرده ام -دنیای متروک یک کلاغ را !.

******************************************************

ضربان تاریک

22.خرداد. 1400

آناهیتا: ایزد بانوی آبها - باران و سر منشاء آن

ارداویسور : قسمت مذکر آناهیتا که پشت به پشت با او بر سرچشمه ی آبهای جهان در البرز فرمان میراند-گاهی لقب او است.