ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پری بود , پرید پشت تجیرها ,
لای چین شالهای کشمیر , ارغوانی خندید
شد رنگین کمانی, چشم هایش
کمان زده بود لبخند گرد صورتش را,
نگفته بود هنوز, کلمات نخ نشده در تسبیح دستانش ,مات
من گم کرده بودم خویش را ,
قدمی روی ایوان ,
قدمی کنار دریا ,
قدمی کنار سفارلگرخمره های سرخ شراب
سپیدی لباسش گرفته بود به من , آذرانه
من را که دید ,چیزی نگفت , کناری نشست, پشت تجیرهای مخمل ,نخ کرده بود کلمات را ,حالا, برگها را از تابستان تا پاییز در دستان خیلی خیلی کوچکش مرتب می کرد با قطرات باران های دمیده از چشم های ابرهای امسال
گفتم , روزی راز نقاشی من این بود و آن را تعریف کردم , او یک پری بود , دفن می کرد رازها را ,
در آخر گفتم : تمام راز تحمل کردن بدبختی هایم در این دو کف دست نهفته است (دو کف دست قنوت؟ نه دوکف دست هم بادهای نیروانا) .گفت: نمیفهمند, کلمات را از نخ در می آورد از تسبیح , میدانم گزنه تصویری از سپیدار ندارد.
بلند به من نگاهی کرد و گفت :خودکشی ها هم؟ گفتم تنها چیزی که خودکشی ها را به خوشبختی بدل کرده است , همین یک مشت هوای هیرکانا است.
گفت: هوایی که بدبختی را به خوشبختی و کلمات سمی را به فراموشی و خواب را به رویایی شیرین و مردی عصبانی را به پسری مهربان بدل می کند , باد وزنده ای است از نیروانا ,تو هوای آنسو را تنفس کردی .
گفتم : و بادی که تمام بدبختی ها , بادی که خودکشی را به خوشبختی و عصبانیت را به بی خیالی و امید, بدل می کند باد وزیده از بهشت است؟
گفت: نیروانا را رها نکن , چون نیروانا است که تو را در هیرکانا با تمام خود ویرانگری ها هنوز شادمان می کند ,
رهایش نکن نیروانا را.
او در نیلوفر نشسته بود , پشت تجیرهای مخمل , آرزویش را بادهای بهشت همراه آورده بودند پشت دروازه های شهر.
او نفس کشید پردیس را .
*********************************
رام دایمون (رامبد .ع.فخرایی) – سوم مهر 1402
ندای محکمی از پشت تیررس
مسخر کرده مشام ازدحام را
نرمتنان - استخوان سیرتان- داندانه همتان - سوهان کشان
به صفوف جولانگاه
هنر - خزندگان - برده اند هجوی از هجوم
در شکاف زمان-سوار محو مسیر دیگر شو!
اینجا خبری که نیست
هیچ
برای خودنمایی
رقص لکاته ای را قبل از تولد من
تمرین می کنند
برای رونمایی مارشملوهای خوشمزه ای که طعم بدبختی را ملایمتر
در خار چشمان صلح پسندان
می کشند به سیخ
شاید کسی از پشت کوه آمده
یا قربتی ای لیس زده
معنای سکوت را
در رقص دادخواهی کلمن های پر از یخ
ببینید در لهیب دوزخ
اینجایی که بسوزی
یا به سوزی که تنت به داغ آهن مذاب
رسالت داده است
نیست اخگروش سوزان - در دوزخ - آفت
یخ آورندگان کافر
به مظال آتر
**************************
رام دایمون-11- شهریور - 1403
می پرد بر دوشهایم خیال پروانه
ای اسیر اکنون
و من ایستاده ام بر مسیلی که می افکند زمان عکس طغیان خویش را.
********************************
رام دایمون - 10-شهریور -1403