ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
میان شرق
رفته به خواب
هزار و یک شب ناز
کشیده پتویی تیرگون- سرخ بر خویشتن تا به سر
روکشی از فوج استخوانهای شهیدان خشکیده خون
تلنبار از زجرها و دردها و استغاثه های نجات
پتویی مواج از استخوانهای گیجگاه اندیشه
ترکیبی نوین از قرصهای خواب
برای لمسیدن او
که اجازتی است روییدن ریواسهای نوین را!
هان- ای پسر انسان !
تصویر کن محالی را
جهانی رادر محاق حقه ی نیستی خویش
خواهد هست شدن را
به دستان ریشه زده ی دردناک تو
درموداریی رنجمندانه و شکسته انگشتها- شاخه هایت!
فریادهای التماس
به سوی اتمسفری سولفوری و سوزان !
در شرار شمش سانان
هان - ای پسر انسان !
صدای دوزخ خویش را می شنوی ؟!
دگرگونگی در کواندولینی تو
لولیدن کرده است
************رستنی
این خواستگاه دیگران را
درگیر شده در خون و گوشت تو
در طرحواره های بداهه ی پوچی !
خویش را می بینی که آورده چشمها را
در آبگیری میان جنگل کدر شده در مه
به خیال جاودانگی آزادی!
می پاشید-انسداد انسان را
در آن می شستند چشمها را ؟!
هان- ای پسر انسان!
گوش کن - کشتن نیاز نیست دشمن را
راه را گمراهی است به جوهر خویش
کلمات را نجات دادن راست
آن سانی که می جوشد الکل
نیست چاره - حذف را
آبگیر را به دریاچه ای مست !
چشم شسته گان شکسته کور را زجه زن
ساحلها دفن می کنند!
راستی است می پرستان درکش را
در توالی نابسامانیهای یک آبگیر کج رود
که دارد تسکین را رویایی
دریاچه ی الکل را !
به اقیانوس راستانه ی مستی
**********************************
رام دایمون (ضربان تاریک)- رامبد عبدی فخرایی
به تاریخ 21. دی . 1400
دیوارها و مرزها
تخمهای اسارتند
زمانه پیروزمندانه نقاره می زند !
کاشته شده در محاق خوویشتن خویش
باغ و باغ و باغ
رساتانیدند !
گمارده باغبانی پوشیده در آن لباس سیاه سوگ سیاووش !
می پرسند؟!
کجا چکیدخون سیاووش ؟ می دانیم ربودی!
شتک کردن خونش را !
پر سیاوشان - می گماردند در گذار سیاوش - آتش را
ققنوس واره ی ایزد
مقدر است شهادتش
خاکسترش - پاشید بر روی
از زمانه و از صورت -تراشید- گوشت را
میدهد به مرگ- فقط نمای هراس
او باز میگردد
تمام راه را - و چه بیهوده
مسلک واره ای
بر مزار ثعلبهای سیاه که انگور هایی پر از صخره های سنگین
ثمر داده اندبرای آن شراب سنگین مرگ آور!
و بر خاک گور مسکر شدگان
شیر مادری حامله
می غرد به فریاد صاعقه و زجه ی زنده سوزی !
کودک به مدار مادر نمی اندیشد!
و در انتها آن مادر مرده در آتش میسوزد
در زمستانی که کودکش در گرمای سوختنش گرم میشود!
پلیسهای صوورتی
همه ی عشق را بازی میکنند با باتومهای سیاه و پهبادهای هشت هزار پا!
آری - مرده است مادر
و یک ماتیک بی افت شده ی سرخ رنگ
در این میان رنگش بر رخ لبرخام گور
لبهای دلفریبانه ی هرزه ی شب را
نئون درخشانی می مالاند
برای مزه مزه کردن لذتهای نیمه شب سربازان خاکستری!
آری - مویه کنیدذهن پریشانی -امشب بی خواب
بر سراچه شعر نشسته است از مغازله های نیمه تمام عاصیان رسته!
*************************
رام دایمون (ضربان تاریک)- رامبد .ع.فخرایی
5.1.2022
پرسید :
آرزویت زین زندگانی در چیست؟
گفتم
همه چیز - خیر و نیکویی
همه چیز دور ز آه افسوس
سوزان ز یزش - روان درونم
بر زانوی صنم افتادم
صنمی بود مزین - دگر سوی نما
من فقط - لحظه شور
گویی -پشت اندیشه چشمان خودم افتادم!
من فقط فهمیدم !
او دگر هیچ نگفت
گفتم ز درون
برون به پاسخ افتاد !
من تو را می خوانم
رقص شادانه ی تخم گیلاس
در هبوطی به زیبایی رستن در خاک
من تو را می خوانم !
********************************
ضربان تاریک - دوازدهم مرداد 1400
مکاشفه ای بر سوالی که دوست عزیزی پرسیده بود
و این پاسخ جاری شد!.