ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

صبحانه

 

کوهی ,در فنجان چای

و رودی  هزار ساله در فنجان قهوه

 برحسرتم پیچانه بربستر نشسته

دلی ماسه گون ساحل

ساحل  پر از سنگ خارا

پای برهنه ی ما

زخمی به ژرف دلها

ما را به کوه چه کار است

جز دیدن و ستودن

این عشق جز به دورش کام دگر ندارد

چایت گر به سردی

آرزویی ندارد

در این سردی زمستان

قهوه رحمی ندارد

دره ای - نه دور -نه نزدیک

این میزما در طبیعت

نوشیدن طراوت

ما را سفر نبرده

ما را بنیان نهاده

چایت ,حریم رودم 

رودی کنار جنگل

جنگل به بوی سرو

و عسل به بوی سنبل

بر میز ما دشتی گسترده سبزیش را

بازهم اگر صبحانه ای شد

درغارها نشستیم

شاید که جای کوهی

در فنجانت, ستاره ای بود!

***********************************************************

ضربان تاریک(رامبد.ع.ف) -بیست و شش مرداد هزاروسیصد ونود نه

خموش

    آینه گفتا
    خموش
    گفتم کم کن چموش
    این خموشی و کم هوشی را به شانه بر زلف من تارش بتاب
    درد روز و درد سال و درد دل را در نمای روی من
    مانند آنکه باده نوشیده به حالی بس فرحناک در رتوش !
    گفتا توانم کم بود
    گفتم اگر ترک برداری نیز کاری بکن
    از جان خود خرجی بکن
    رنگ سفید آب مرا
    سرخاب کن
    تا که این مردم مرا باور کنند
    رخسار زمانه را نبینند و دو روزی را شادمانه با دیو و دد پیکاری کنند !

********************************************************************

ضربان تاریک -کوتاه نگاره ای -بر گرفته از شعر استاد سخن -مهرزاد فرسنگی  -به هم آوایی سروده شد

در تاریخ بیست و یکم مرداد سال هزار و سیصد نودونه

اسب سوار سوم - HUNGER


سیاهتر از شب روح بسیاری از انسانها

پرده ای  مخملین گسترده بر استخوانها ی درخشان

استخوانها از آن اسبی بود که زیر بار رشد تمدن انسان مچ هایش خرد شد

پاهای او را بر گاریها بستندو سرش را بر گاری دیگری در سوی دیگر کشیدند 

از هم گسست  تن نحیفش - بند بند

کوچک بود گورش چون حفره ابدی 

له شده   -  تنگتر با ریسمانهای سیمین بر همش بستند

بر حفره ی تنگ فرو یش افکندند

اوست انتخاب قحطی مطلق برای بازگشت

نامت چیست ؟ شیهه های درد فقط به گوش میرسد انسان !

میفهمی که زاده رنج در بازگشت خدای نیستی است ؟

و رنگ سیاهش- زخمهایش را پوشانیده است ؟

بیاد آر ؟ - دست بر پوستش بکش - او تکه تکه است

صدای غضروفهایش را زیر دستانت احساس میکنی؟

نفس میکشد از پایان نفسهای تمام مردمی که به نوبت آمار مرگشان اعلام میشود!

از طوماری که اسب سوار نخستین به تیز پایی باد می خواند !

نگران نباشید -آن گاوها و گوسپندان و خوکها

شما را بر سفره ی خود میچینند با سیبی در دهانتان !- شکم پر!

مهر شکسته شده است با پتکهای پولادین

قحطی فرا رسیده است و حیوانات

گوشت انسان- برای ارضا گرسنگیشان به نسبت سیرماندنشان نیست !

پس بشتابید به غسالخانه ها- فقط ضربه ای تجربه کنید

بشتابید آنان گشنه اند!

آری این کمترین درد قبل از پایان است

و گر نه زمانی که زنده زنده فرار میکنید

به اسارت شکارتان میکنند -تکه ای را از رانهای پر چرب وال استریت نشینان!

در میان نیشهای تیزشان در کنار ساحل کباب میکنند و میدرند

و لاشه های شاید زنده تان را برای ماهی ها بر دریا می افکنند

بیاد ندارید که چگونه گوشتهای تن یکدیگر را با چنگالهای بروکراسی می کندید و تناول میکردید

به هر حال از یکدیگر در امانید

 حالا قحطی آمده است و همه جانوران نیاز به گوشت اشرف درندگان دارند.

بشتابید به خانه ی خوشبختی !

و همه چیز را رها کنید - مرگتان تضمین شده سریع است

اسب سوم با استخوانهای شکسته ی دردناکش دردقحطی را شیهه میکشد !

بشتابید!

***************************************************************

ضربان تاریک - چهارم مرداد -هزارو سیصد و نودونه

منثور سوار سوم -قطعه ای ادبی است و هر گونه برداشت خارج از ادبیات از آن نظر شاعر و نگارنده نیست.