ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
ساعت چهار صبح
شکسته ,جمجمه ی خواب
نسیان با عصیان
پخش شده ,مخلوتی از خاکستر را
تنگی نفسش با کرونا
برابر نیست , بگوییم
یکی است با خواب مرگ
نفس دود مردگان را بادا
می آید صدای جرعه های آب ,رودخانه را
شاید جوبی و دورترش سیل آبی
نمیرسده , هرگز , به راه
راه خواب
بازی می کند ,رنگ ,زمینی است رویان را
پاهایی تا کمر
کمر در شلوارهای سپید
دوخته , رنگی شدن را
گویند ارتش اند
پرسیدم
چرا فقط دو پا تا کمر؟
پاسخ صیحه کشید :مردم نیازمندند,اردنگی و ورم مند فالوس ها
آنجا می فرستیم اینگونه شاد می شوند
گریه بسته بندی می کنیم , بار می زنیم عزا
با صنعت غلطانه کردن الماس های اشک
تصورش ,پدیدار می شود همه جا
می روند زیرنور ,می خورد گرد ,گردانه های بلورین رنگی .
***
فزون زمستان را چگون دیده ای ؟
نیایشگاهی راست زمهریر ثریا , بی عبور
با قندیلهای سرد
ماری نشسته به یخ
ره ی گم کرده خواب
روبهی گرسنه, دریده تاب
زمستان را چه راه ؟
آتشکده در میان نجات
عشق زیر دامن و سبو و لبو
کرسی به جای لپ های سرخ
میبینی درخت هزاران سال را
زیر بالشتهای سپید سنگین حریر زمهریر
خمورده و گاه با ناله ای فرار و شکسته به زیر
آنگاه رسیده است روزی فرا
در سمائی شادمانه ی برفها
و ما در پرواز
این پنجره های باریک یخین
هندسه ی زیر صفر
روی لبان تو هزار خند
فریده آفریده فریده اند پر لبخند
اصالت غم , لای خاک طاقچه گیر
صدای جیغ سوزدار درختان را از پشت کلاه بگیر
و لباسهای رنگین ات
می شنویی؟
حال نزار, نزار است خرفت پیر زمستان
که کودک یخ زده خویش را نگاه می کند به نام نهال
و کودکان تا بیخ پیچیده در پشمهای بافته ی رنگی
مردم رفاه می شوند , پشم چین گوسپندان
آن نهال یخ زده, قربانی
در برابر پدری پیر, میزنند تبر بر کمر
آتشی را گرگرفته ,شادمانی ی گرمایش
می کشانند, می سپارند ,مست انسان را
آه اسفا که زمستان بلاییست , برکات تو
آنسو تر دیار, گرسنه ای زمستان سخت
را است بیکاری
گوشه خود کشی افکار, کرده کز خویشی , تا رسد فرا نبوتش و آه
لرزد از هراس حضور
و حضور درخشش نقره فام یهوه روی کوه تور
ولی چگونه کور را نبوتی
بدیدن روی نادیدگان بعل نگر سرشت
******************************
2022 معادل 19.11.1400
رام دایمون (رامبد فخرایی)(ضربان تاریک)
میان شرق
رفته به خواب
هزار و یک شب ناز
کشیده پتویی تیرگون- سرخ بر خویشتن تا به سر
روکشی از فوج استخوانهای شهیدان خشکیده خون
تلنبار از زجرها و دردها و استغاثه های نجات
پتویی مواج از استخوانهای گیجگاه اندیشه
ترکیبی نوین از قرصهای خواب
برای لمسیدن او
که اجازتی است روییدن ریواسهای نوین را!
هان- ای پسر انسان !
تصویر کن محالی را
جهانی رادر محاق حقه ی نیستی خویش
خواهد هست شدن را
به دستان ریشه زده ی دردناک تو
درموداریی رنجمندانه و شکسته انگشتها- شاخه هایت!
فریادهای التماس
به سوی اتمسفری سولفوری و سوزان !
در شرار شمش سانان
هان - ای پسر انسان !
صدای دوزخ خویش را می شنوی ؟!
دگرگونگی در کواندولینی تو
لولیدن کرده است
************رستنی
این خواستگاه دیگران را
درگیر شده در خون و گوشت تو
در طرحواره های بداهه ی پوچی !
خویش را می بینی که آورده چشمها را
در آبگیری میان جنگل کدر شده در مه
به خیال جاودانگی آزادی!
می پاشید-انسداد انسان را
در آن می شستند چشمها را ؟!
هان- ای پسر انسان!
گوش کن - کشتن نیاز نیست دشمن را
راه را گمراهی است به جوهر خویش
کلمات را نجات دادن راست
آن سانی که می جوشد الکل
نیست چاره - حذف را
آبگیر را به دریاچه ای مست !
چشم شسته گان شکسته کور را زجه زن
ساحلها دفن می کنند!
راستی است می پرستان درکش را
در توالی نابسامانیهای یک آبگیر کج رود
که دارد تسکین را رویایی
دریاچه ی الکل را !
به اقیانوس راستانه ی مستی
**********************************
رام دایمون (ضربان تاریک)- رامبد عبدی فخرایی
به تاریخ 21. دی . 1400