ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

گیسوی نور

 

سهره های بیشه ی یزدان جنگ

سیه چلچله گان

شراره خوان

گسیلان به هنگ   

دژمی مشوش سوی پیکاری بی درنگ

یالهاشان هورشید سان درخشان و شرنگ 

وهم زاده ای از دامان ترسان  ننگ 

شررافکن خدنگش تابناک

آفریدگانی کژدل و خونینه چنگ 

فکر او فکرادناس (کوته اندیشان) علیل ادراک

در رویای خونین اعراص (عرصه) هلاک

دیرینه سنگ

پدیدارآمده بیداری از پرتوی آویخته سهای(ستاره) شب سپهر  

در ژرفای سیاهی های ناپیدای شبهای هفتمین آسمان دور

درخشان تر از لهیب سپید فام آخته ی زرین صورتکهای ایزدان ناشناس

آفتابی با سروشی

نا (آ) شنا

در دور دستهای نادیدنی

 آن دلیل

اوراد خوانیهای شورانگیز

لب های ابیز (شراره آتش)

دشت هنگام فسون انگیز

آن سو تر

چادر شب نشینان را دلیل

 آوای چکامه سرایی های

کاهنانه را دلیل

هلهله های مهتاب پریشانی به لب

با لبانی زمزمه گر از خوابی گوهر نشان

زمزمه ای پیچیده در قعر سکوت 

به زنگوله ی پیروزی راه 

به زنگوله ی پیروزی مرگ

نوردیده در آذر آن ستاره های دور  

نوین تاجی بر گیسوی آن خورشید واره ی دور

ایزدبانوی شهیدی

 تخمه ای سوزان  در دل آن کوی نور

 لالایی بخوانید و بیدارش کنید

 گم کرده  دشمن راه خویش

لالایی بخوانید و بیدارش کنید  

از هلاهل سرخی تسبان کشتگان جنگ

یخ زده بر جای خویش

لالایی بخوانید و بیدارش کنید

مستاصل

 سر به بالا

داده است گیج و گردان گرد خویش

از چلچلگان قاتل همراهشان

تفالی زده اند

و از آن فاسق  خفته ی در مرگ رخام

ندتنسته اند هنوز مرده است در خواب کام

از آن شوکران خواران نابودی

بپرسند

راز پیروزی خویش

هان تو ای همدم پیروزی ما بر زمین

نمیدانی چرا گلوله ها

مرگ را حیران می کنند؟

هان نمیدانی چرا

قانون مرگ جان مردمان

این چنین رشته ها را پنبه و سیل غلطان از خون میکند؟

هان ندانی

چرا کشتگان در مرگ نماندند و بر دستان جاودانگی  قربانی شدند؟

و چگونه  صدهزاران بار

 به صد گونه بر این خاک زاییده شدند؟!

 جوابی می آید که نمی دانیم

از کدامین سوی کیهان تپشی میگیرد

پاسخی دارد داده به ما

طنینش می رود تا اندرون

 بی خوابی آن تاج سرد

نجوا میکند هر دم

درون حفره های بی پایان دلهای سنگ

((گیسوانش در باد

در لحظه ی فرو ریختنش

آسمان بخاطر بسپار باد در گیسوی آن ایزد را

زمین بخاطر بسپار پیچش گیسوی آن نو شده ایزد را

سیاووش رویده

و تفیض شده باران نم زده را 

خفتگان را

نم نم بیداری می رویاند

نجوا می آید

آسمان گیسش دار

ای زمین یادش دار

***

زین به بعد روزها درغم او

ساز شود

جور دگر

جور شود

یک روز به بیراهه ی رود

این خانه ی خراب

 ساز شود

برسد به دریاچه ی نمکین نگونبختی

و خشکیده چشمان زائری

را سبز کند

نکشد شکم سیر به سالی

می کوبند مشتها

می کوبند بر چهرها

رخها  پر خون می شکفد 

ره نشود دگرخونفروشی رویاها  

ایزدنو  

خون تن خویش را می خواند

راز را  مینامد

 معبدخویش را درمان میداند

رافتش در گلهای سرخ و ثعلبی

بخشش جانش

نسیم گیسوان جاودانش

در کرشم رقص سرخ شوریده فامش

او در آن باغ

نوازش می تراود

در میانش معبد با خشتهای گیسوهای بریده

زان سالکان کشته اش  

در سوگ خویش

آری بسان ایزدی راهی بساز

سوی آزادی پلی از کمند گیسو بساز  

گیسوانت را هورشیدانه تاجی بساز

*******************************

رام دایمون-  به تاریخ هفتم آبان 1401

 

 

 

 

آرزویت زین زندگانی در چیست؟

 پرسید :

آرزویت زین زندگانی در چیست؟

گفتم

همه چیز - خیر و نیکویی

همه چیز دور ز آه افسوس

سوزان ز یزش - روان درونم

بر زانوی صنم افتادم

صنمی بود مزین - دگر سوی نما

من فقط - لحظه شور

گویی -پشت اندیشه چشمان خودم افتادم!

من فقط فهمیدم !

او دگر هیچ نگفت

گفتم ز درون

برون به پاسخ افتاد !

من تو را می خوانم

رقص شادانه ی تخم گیلاس 

در هبوطی به زیبایی رستن در خاک

من تو را می خوانم !

********************************

ضربان تاریک - دوازدهم مرداد 1400

مکاشفه ای بر سوالی که دوست عزیزی پرسیده بود

و این پاسخ جاری شد!.


رواق

میخانه جلیلی

رواقی  تا مهرابه صنم داشت

در حیرت و نوایش !

با دست و انگشت نشانه

گفتم: رواق مستی !

گفتا بگو ز عوجش !

گفتم فرا ز عوج است !

که بر زبان نشاید

گفتا اگر به مستی است

زآن روی - من بنوشم

کز سکر بی بدیلش

تا آن رواق مستی

جز بوسه ای به طاقش

فصلی دگر نماند !

گفتم که یاوه گویی !

گفتا به شور مستی

ایمان بس نباشد !

طاقش چنان رفیع است

آنکه بر زمین است

هرگز در اوج رواقش

آن حس بوسه ها را

با چشمها نبیند!

آنکه زمینی است و گامش بر خاک تاریک !

جز مستانی پریشان !

کز آن صنم به عشقش تا سوی اوج تاجش

تن بالا می کشانند

چیز دگر نبیند !

اما اساس هستی

آن حال بی مثال است

رفتن تا اوج آن رواقی که بوسه ای به اوجش

احساسی راستین و بی کران است !.

*****************************

ضربان تاریک (رامبد.ع.ف)

یازدهم اردیبهشت هزار و چهارصد

*******************************

توضیحات

مهراب: وابسته به آیین  مهر - محراب

رواق: راهروی ستون دار که بر آن طاق زده باشند .

عوج: عوج بن عنق -یکی از غولهای اساطیری که سرش در ابرها و پایش در دریاها بودو در زمان توفان نوح - آب تا کمرش بوده است. به روایتی در خانه آدم زاده شده بود . کلمه اوج بر گرفته از همان عوج است .