شعرها و داستانهای من

به زیرین روان رود- دریایست
فراخ ان سان که در چشمم اقیانوس می بینم
به زیرش - بیکران خارها و دشنه ها و تیزه های اهنین زنگار
در میان شوراب شور تاریکی - ولنگار
استخوانین دستها را تا به - مچ –از- مچ - تا به پا - در بند می بینم
غرقه در رویای پیروزی ی هیچستان جنگ
سر به ارامش – سینه ها سوراخ - اسیر نیزه های تیز پیکان
موجها را افسرده در کنج زمان
مسخ افسون حیرانی
مواج - می بینم
در فراموشی و شناور بر سیاستها ی خواب
کودک گم گشته ترسان پدیداری
چماله کرده تن بر تنگنای بیداری
رخش را اشکباران - می بینم
که بر گوش سکوت شیونگر- ارام می خواند
(( هی تو هی ارام باش - کنون این دام ماوای من است))
اماج امواج کلامش را جسورانه
مرهم وار- بر پشت داستان- می بینم
و ناگه این کودک لرزان خسته زار
چشم فرو می بندد بر کار زار
فریاد بر می اورد – با دستانی باز با اواز
((ای سررسر به مهر رازهای سکوت
فرو ریزید – فرووو ریزید - ...))
می گلاویزند ابر و مه - بر تن یکدیگر
می پارند - دردها ی زمین
زجه می زنند - زجرها – در خروش کشاله سکوت
ابها شکافته
گویی موسی ی نادیده بر دریا شتافته
تا به حرمت یاران نوینش - اقیانوس بگشاید
کودک گریان – باز می خواند- سرود خیزش را
((بر خیزید – شاهدان- اغوش بگشوده - مام مان- ان میهن جاویدمان
مسند چشمانمان بی تاب وجود جاویدتان
برخیزید - از دامن نفرین این گمگشته – غربتگه - به راه
باز می گردیم ))
اسمان لرزان و خشکیده مردان زنده ی پیچیده به گور مرگ
ازبن خونابه لجنهای فراموشی – فرازان باز می ایند
کودک گریان به زیر لب - پیوسته می خواند
(( جاودانان – در بیاویزید بر مسند چشمانمان
تا بیاموزیم دشمنان دیر روز پیکارو نبرد
دوستان امروزند و دشمنانی به گسیل !!!!! ))
************************************
رامبد .ع.ف -ضربان تاریک - 29.خرداد1394
به خاطره 175 غواص زنده به گور