ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
جمجمه ها بر گوشها فریاد میکشند
بگریزید!!!!
شعرها تنیده
زبان- گریزان
گره خورده انددر تنوره ها ی دیو
داستانها- تفته اند پستوها را
فوج فوج حشرات شاعر - ترشیده اند
آوازها را
خروارها بیت و مصراع و وزن و ردیف
خروارها کلمه ی بی صاحب- بی آهنگ
به گوش ملتها فرو برده اند
هنووز آزادی
پیامبر شاعر خود را نیافته است
در میان این ازدحام مواج
جیغ بنفش کشیدن هوشنگ ایرانی کافی نیست
از کجا بدانیم که آزادی- حامله ی تخیل نیست
از کجا بدانیم - فقیرانی که این بار زاده میشوند
پیامبری نقاش جستجو نمیکنند
هر بار عاصی تر و دیریده تر و طغیانگر
هر بار موشک و هر بار گلوله
هر بار انسانی که تا سر سوزن جوالدوز سرنوشت راه میرود
سوزن میچرخد - از ماتحتش فرو میرود
تا انتهای اندیشه اش
خشمش -دیوش-ددش
مردی مرده میشود
ایستاده بر سوزن
ایستاده بر پای خود
در استقلال
ولی مرده است
زینت دهنده ایست- یکی از هزاران جسد
برای سرگرمی مجلس شام شاه جهان
اینجا شعر پاره میشود
*********************************************
رامبد.ع.ف(ضربان تاریک)- 20.7.2019
برای سهولت در فهم اطلاعات زیر نگاشته شد.
هوشنگ ایرانی - از شاعرات آوانگارد ایران و صاحب ترکیب ((جیغ بنفش))
داستان مطرح شده از زندگی ولادچهارم پادشاه مجارستان گرفته شده که
برای تفریح درضیافتهای شامش در نیم دایره ای از چوبهای نوک تیز ایستاده که به ماتحت دشمنانش تا به سر فرو رفته بود
می نشست.
جمله ((پادشاه شاعران جهان )) از نوشته (INRI) بالای صلیب مسیح اقتباس شده است.
پر از قیام سیال میشود - پر از کرشمه های لوند
پرده ای بخار و پرده ای خنکا
آنجا که نمیبینم و ره یافته ایم
شاید با خیانت پر شده است
پر از رویاهای نازنین بارور- کنده ای زهرآگین
پلکانی در گیر اشک - لابلای آخرین خواب زمینی
شنگانه - شوخ و مواج و مستانه
ما در مدار و او بر عذاب - نشسته به نگاه اغماز-در آبی ساکت
حلقه ی شورین ما
عرفانی از درون اوست
تاج فنا بر سر و
بی بازگشتی ته نشین عدالت شده است
بازی او گم کردن برگهای شبدریست
در الحادمسلم چای ما
جنگ افزارش - تکامل ثانیه هاست
در رسیدن به - آخرین لحظه انسان بودن
و سپس
صدایی میپرسد:
انسان کجاست؟
و جواب میشنود
نیست - چنان که جهان نبوده است
نه بیماری نه عشق نه شیدایی و نه هیچ چیز
رنج - ترس-حسد -حسرت
فنا
هنوز پرواز میکند
در دور دست افق دشتهای سبز آلود
چشم انسانی بر روی دو پا می رقصد
خائنی که بلعیده افکار اجداد تو را
شاعری میکردیم در آبی و سبز و آفریننده ی صدا
در کنج کلبه جدید
در جنگل ریزوم رویاها
شعر می سرودم ازآغاز
روز اول
سولارس
اینگونه انسان را خلق کرد!!!!!
****************************
رامبد(ع.فخرایی) -ضربان تاریک 7.18.2019
بازنگاشت از شعر قدیمی خودم.