ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

برای گل هزار پیچ

سقوط کرده اند نورها از آسمان بر دریا
شهر
سوزانِ ستارگانِ کوچک
می درخشاند درون خویش 
نور ،گداخته ی نیاز را
در چشمان خواهش
در ساحل خواست ها
و جسدهای پوکه سنگ وار ، شناور بر آب
پر از تراوش شورآب ها , ورم شده ، موج ها را
انسان میان انسان , تنیده مانند کهکشان ها بر مسیرهای رگ - نورهای خویش 
یا دوباره بگویم 
مانند ریسمان‌های اعصابِ گستراننده در خویش 
و دورتر و دورتر شدن جهان را
هبوط ستارگان سرخ ، سپید ، قهوه ای
میان اقیانوسهای اشک
اشک ها ی شیشه شده به نیزه های تیز
وجهانی که دور می شود از سنگ به اَلماسه های متبلور  
مرزهایی که می گسلد 
فضاهایی که می درد به تاریک و بی عبور
خالی تر از حتی یک ستاره , بی سیاره ای به دور
ستاره ای بی دنبال و سکوت حریم هرم انسان
تو دورها , پیشگوی خط هایِ نانوشتهِ کور اوسانه ها
ناپدید تر از همیشه در آن گل هزار پیچ ارغوانی شهرها
چونان ناپیدایی، گم گشته، نشسته 
بر گلبرگ قلب ، های ره یافته بر هیما
*******************************************************
رام دایمون – 26 .آبان .1402

سه خط خون

آنجا که ابرها بر دامنه

 از ستیغ کوه ها

فوج فوج

فرو می ریزند بر جنگلها

برای مرد گم شده ای بر قله ی ناامیدی

آن راهی که سیاگالش شعله ای می افروخته درمیان

از همان لاخه راه

روشنی می آید

 مردی کوله بر پشت

صورتش سرخ فام

چشمانی به فروزانی  خورشید

سقوط کرده چمان

 پشت کوه های خشم  اخم

و در تمام شعله ها سوخته بود

آنکه پرسید کیستی ؟

گفت:

لهیب  آورده ام

پاک فام

زمین را

عذاب را سوز

سفر باید کرد!

سوخته را با انگشت اشاره

نشان داد مسیر را

که از کنار خورشید می گذشت

گفت :

نگاه کن آنترس را

 که بر چهره اش سه خط خون

چنگ کشیده اند

سوخته را جان سپردن بود

و ایمان

سفر باید کرد

 زمزمه کرد لهیب

سرزمینی را که ستاره اش سه خط خون بر چهره دارد

یاد دار

*************************************************

رام دایمون (ضربان تاریک) - دهم آذر 1401

نمایه: آنتارس - ستاره ی در صورت فلکی عقرب

بزرگی آن حدود دوازده بابر خورشید منظومه شمسی است.

شعرهای ژرفا - آنا آخماتووا

با قطعه ای از شعر آنا آخماتووا همسرایی کردم

................................................................

نگاه به این شعرها با معنی پنهانی شان

چون خیره شدن در دره ای است ژرف

که به وسوسه ای تو را به خود می خواند

و تو هرگز به ژرفای آن ها پی نمی بری

و سکوت این ژرفا

هرگز از سخن گفتن خسته نمی شود

آنا آخماتووا

........................................................

شنیده ام شاعران زیبا سرا

چنان نوازشگر است نوای شعرهایشان

که مسخ میکند مردمان را

به هلاکت

و هر روز شعر هایم را

با یافتن آهنگی سحر آفرین

دربستر سکوت

وادار می کنم به قیلوله ای اجباری 

سکوتی ختم به هلاکت

به هلاهلی بی گیاه

در ژرفنای مفاهیم بی معنا - بی جوهره

و چه خشم را اسیر

می کند در نهایت

در سکوت شکنجی که اعترافش فهم است

................................................

رام دایمون(ضربان تاریک) نهم آذر 1401