ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

درخت هزار میوه

آیا خواستن مان جوانه میزند؟

یا پیر و کور و علیل می شویم به تنگه ی صبر

مانند آنها که نرسیده میان راه ایستاده مردند

آن مادران پتیاره گیاه را دیده ام که تخمه هایشان را

پرتاب میکنند به دور از مرداب پوسیده ای

که مبدل شوند ریشه هایشان شاید به گلدار گیاهانی زیبا 

آنها آموخته اند نکبت خویش را

نقطه پایان گذارده اند در خویشتن بر این نامقدس نامه ی گبروار

ولی افسوس که دانه آتش دیده

سوخته است نادیده اش

زود روزی

لجه خواهد زد رنگین کمان

مرداب سیاه را

علفزاری به رستن هزار گل و درخت هزار میوه

ریشه هایی بر خواهند آمد به تخت ایزد رنگها

 رودی خواهد بود پاک آب

 که او قایقش را  سپارد بر سینه ی موجها در آن پاکی زلال

سکوت می پیچد زیر چرخ های ارابه های عداوت 

این جاده ها ر ا می پیچد بر تن دیوان

خون افتاده رد چرخشان و نادیده رملشان

دی ان ای ها ی سلطه گر با ذهنهای شادکام محاسبه گر

به جنگ نشسته اند بر زره دیو

در گل اندود هرز ریشه ها

 ای  ویرانه های مرداب

 .....................................................

رام دایمون (ضربان تاریک)- سوم آذر 1401

گل آنه

گفتا زمیانگاه جبر اتاقم

...........................برویان

................................گل آنه

...............................رنگ دانه

............برویید

شدتنها سببی

تا بازتابد آن درخشش

..................رنگ دانه

.......................شاد آنه

تا دلم در این اتاق بکر فکری

......................جا نگیرد

ز تدبیر سراسیمه ی

........این سقف دلکنانه !

گفتا سبب چیست که ماندی؟

برون آی!

گفتا که در آن روز

به خیال نشستن بر اورنگ آرامش

.......................................ببریدم

........................................دلو کندم

..............................................ز درختی

..................................................به تراشیدم

....................................................و بر چهره ی دیوار

.........................................................مالیدم

...........................................................گچ اندوده به سپیدی

.........................................یهو شب شد

.................................و شبی شد که در آن

...................فقط حفره امیدم

شد قطره ی خورشید!

اسفا گفتم و با باب تمنا !

که برویان با این دم خورشید

.................................هوا را

به تمنا برویان تن گل را

زمیانگاه اتاقم

..............دلبرانه

....................گل آنه!

*****************************

ضربان تاریک

2.دی.1399