ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
گم کرده است بره چشمهایش را
مینگردیکی آسمان را -گم گشته است یکی در ژرفا
خواهد ماندبه یادش- آنگاه که پرسید - نامت چیست؟
و شنید ما بسیاریم -بسیار و بقیه جمله ها پرید از خاطرش
ما بسیاریم - بسیار
پشت همه چیز و پشت هیچ چیز -پتک پولادین بشکند روزی مهر دوم را
سرخ شده است دریاها ازگذشته نه چندان دور
موج سواری خواهیم کردما فقط میان امواج !
که از میانمان -لاشه های سرخ دومین سوار از متلاشی شدن دست بر میدارند و به سوی زندگی شیهه میکشند !
جنگ را هرگز نخواهید دیدبر کره ی چشمانتان
همان گونه که گم کرده است بره نیز چشمهایش را
در حالی که میمیرید در توهم آشتی ولی از آرامشی که دارید خوشحالید !
آرامشی که در بیقوله های جنگ زده ای است
چشمانتان برایش دعای شکر بجای می آورند !
و شما نه سربازید
نه انسان
مردگانی هستید در صف ساعت پایان قطعی !
***********************************
ضربان تاریک
سوم مرداد هزارو سیصد و نودونه
منثور نگاشته شده فقط به عنوان اثری ادبی نگاشته شده
و هر برداشتی بجز برداشت شعر و ادب از آن خارج از موضوع بوده و عقیده ی نویسنده نیست.
مهر ها را زیر گرزهای پولادین شکسته ایم
نخست
از میان سنگهای کوه آن شیهه ها و استخوانها بر چهار گونه تقسیم شد
صدای شکستن مهرنخست هنوز می آید
آن گله از پرتگاه به سقوط کردن -رانده شد
همه گوسپندان سقوط کرده اند
یک بره بر لب پرتگاه به پشت نگریست و سپس خندید
چوپان فریادی کشید و مردمان فریاد خوشحالی سر دادند
ولی چوپان دوید بره را در آغوش گرفت -در میان خوشحالی به میان دره پرید
سرشان شکافت و صدای شکستن مهر نخست به گوش رسید
مهر نخست و صدای پتک پولادین در تنین تمام دره ها پیچید
مردم شادخوار- نوشیدند و در رقصیدن مضمحل شدند
صدایی بلند پاسخ داد
بوم بوم بوم - پوتک پولادین کوبیده میشد
صدای پر عظمت پتک دوباره اعلام کرد نخستین اسب سوار رها شده است
بره ی سر شکافته -دو چشم خود را جستجو کرد یک چشم را در هوا یافت
و یک چشم به ژرف اقیانوس بر سیاهی نشسته بود
او زیر و زبر را میدید
اسب نخستین چهار پایش تکمیل شد
مانند برف در یخبندان شمالگان سرد شد
سوارش در میان چشمانش یخ بست و فریاد بر آورد
بیماری بگستر
و آنگاه آن ویروس تاجدار از میان دستان اسب سوار بر خاک افتاد
او نگاه کرد و گفت از سرما آمده ای و به هیچ راه از میان نخواهی رفت !
تاخت تمام زمین را به ثانیه ای از زمان انسان
درخشید به سپیدی خوشبختی و سعادت برای طبیعت
انسانها غربال کرد - چون غلات فاسد که بر زمین می ریزند
ولی آنانی را که براستی هیچ فسادی نداشتند
بوم -بیماری میتازد -بوم
اسب سوار چشمانش میدرخشد و نفس مردمان بند خواهد آمد
مانند آنان که به زیر اقیانوس غرق خواهند شد
دست و پا میزنند و چشم بره در تاریکی آبهای زیرین برای آنها خواهد گریست
بوم -مهر نخست شکسته است و شکستن بی مرحم است.
****************************************************
ضربان تاریک -چهارشنبه اول مرداد نودونه
متن بالا یک منثور ادبی بر اساس سبک سورئالیسم می باشد و هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکند.
زندگی یک بازی است
داوری
هفت تیری در دست دارد و یک شیشه نوتلا
صورت ندارد - ابرو - لب و...
شما را دعوت میکند پشت یک میز روی یک صندلی بنشینید
این آغاز است - متولد شده اید!
چاره ای دیگر هم ندارید !
او هم آن سوی میز پشت میز مینشیند و شیشه نوتلا و هفت تیر با یک گلوله در آن را روی میز میگذارد
شیشه ی نوتلا را جلوی شما قرار میدهد
و از جیبش کاملن اتفاقی یک قاشق بیرون می آورد
گاهی از طلای ناب
گاهی طلا با عیار پایین
گاهی آهنین و بی ارزش
گاهی آلمینیومی و نرم
آن را کنار شیشه نوتلا میگذارد
در شیشه ی نوتلا را باز میکند
و بازی شروع می شود !
شما باید نوتلا را تا آخر بخورید
چه کار دلپذیری !
اولین قاشق - مزه ی ناب شکلات
دومین قاشق - مزه ی شکلات و شیرینی
حالا چند قاشق خورده اید و احساس میکنید نیرومندتر و شادابتر شده اید
وای که چقدر بازی زندگی لذت بخش است!
تا به اینجا اگر قاشق شما کیفیت فلزش خوب باشد- به پیش میروید
ولی اگر فلز آن نرم و بی کیفیت باشد
مانند آلمینیوم و طلای ناب!
قاشق در لذتهای شما و عجله به خوردن قاشق به قاشق خم میشود
در آن وقت باید صبر کنید تا قاشقتان را دوباره صاف کنید و به خوردن ادامه دهید
گاهی اتفاق می افتد قاشق بر اثر زیاد خم و راست شدن
میشکند
آنگاه داور بازی- هفتیرش را یک گلوله میگذارد آن را میچرخاند و روی شقیقه شما میگذارد
و تق - یا گلوله شلیک میشود یا نه
شانسی است
و بعد اگر بازی اینجا تمام نشود قاشق وصله شده به شما داده میشود
و اگر دوباره بشکند دوباره بازی هفت تیر ادامه میابد
ولی اگر قاشق مشکلی برایش پیش نیاید
شما کماکان در حال شکلات خوردن هستید
ولی بازی اینجا تمام نمیشود
قاشق را در شیشه میکنید و در شکلات میزنید
شیشه نوتلا تقریبن به نیمه رسیده است
کسی به شما نگفته است شیشه ی نوتلا همیشه پر از شکلات است!
قاشق شما به گوه میخورد
و گه را در دهان میگذارید !
در آن میان
ناگهان بوی شکلات و شیرینی زندگی به گوه مینشیند
حالا حس با لا آوردن دارید - حس اشمئزاز
میخواهید زودتر از این شرایط رها شوید
آن شخص هفت تیر به دست به شما میگوید
اگر بالا بیاوری و خودت را بخواهی از رنجها رها کنی
باید هفت تیر را بایک گلوله که در خشابش میچرخانم
بر شقیه بگذاری !
و تق یا انتهای بازی یا ادامه بعد از بالا آوردن !
و یا بدون ریسک باید گهی را که خوردی مزه مزه کنی و مانند شکلات قورت دهی !
بازی زندگی این است !
قوانینش اینگوونه است
تازه اگر موفق شوید تا انتهای شیشه را با تمام ریسکها وگوه ها بخورید !
آخرش که شیشه نوتلا به پایان رسید
زندگی مکث میکند و میگوید
((شما موفق شده اید ))
و ادامه میدهد باید با دردها و رنجها ساخت -باید تلاش کرد !
و آنگاه میگوید و آخرین مرحله !
و شما متعجبید چون به خیالتان موفق آمیز به پایان رسیده!
داور بی چهره
اسلحه اش را با سه گلوله پر میکند و آن را میچرخاند و میگوید
قانون بازی این بود شیشه نوتلا را تا ته بخورید!
شما محتوا را خوردید !
حالا شیشه را بخورید
آن را بشکنید
خرده شیشه ها را بجوید و ببلعید
و هرجا نمیتوانید هفت تیر بر شقیقه تان میگذارم !
تا انتهای بازی !
و منظورش انتهای زندگیست
آخر بازی را میدانید
جز خونریزی و درد و بیماری یا مغزی متلاشی شده چیز دیگری نیست
و تمام
داور میرود سراغ شرکت کننده بعدی
که او هم با شعار تلاش برای موفقیت در زندگی شرکت کرده است !
***************************************************
رامبد.ع.فخرایی (ضربان تاریک).2 دی ماه 1398
این شعر فقط یک اثر ادبی است و تمام کلمات بر مبنای تشکیل یک اثر ادبی
کنار هم چیدمان شده اند و هیچ گونه هدف دیگری را دنبال نمیکند .