ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

رواق

میخانه جلیلی

رواقی  تا مهرابه صنم داشت

در حیرت و نوایش !

با دست و انگشت نشانه

گفتم: رواق مستی !

گفتا بگو ز عوجش !

گفتم فرا ز عوج است !

که بر زبان نشاید

گفتا اگر به مستی است

زآن روی - من بنوشم

کز سکر بی بدیلش

تا آن رواق مستی

جز بوسه ای به طاقش

فصلی دگر نماند !

گفتم که یاوه گویی !

گفتا به شور مستی

ایمان بس نباشد !

طاقش چنان رفیع است

آنکه بر زمین است

هرگز در اوج رواقش

آن حس بوسه ها را

با چشمها نبیند!

آنکه زمینی است و گامش بر خاک تاریک !

جز مستانی پریشان !

کز آن صنم به عشقش تا سوی اوج تاجش

تن بالا می کشانند

چیز دگر نبیند !

اما اساس هستی

آن حال بی مثال است

رفتن تا اوج آن رواقی که بوسه ای به اوجش

احساسی راستین و بی کران است !.

*****************************

ضربان تاریک (رامبد.ع.ف)

یازدهم اردیبهشت هزار و چهارصد

*******************************

توضیحات

مهراب: وابسته به آیین  مهر - محراب

رواق: راهروی ستون دار که بر آن طاق زده باشند .

عوج: عوج بن عنق -یکی از غولهای اساطیری که سرش در ابرها و پایش در دریاها بودو در زمان توفان نوح - آب تا کمرش بوده است. به روایتی در خانه آدم زاده شده بود . کلمه اوج بر گرفته از همان عوج است .

مرثیه باغبان غنچه


درآن باغ شکوه
غنچه ی ناب گل ناز
باغبانش- شتابان به کجا؟
این چنین راز
نشنیدیم و ندیدیم هرگز
غنچه ی نازرا گر بچیدند ز باغ
باغبان درغم او رفت به خواب ؟
اسفا ,چرخ گردون اسفا
عشق, عاشقان میسازد
عجب جاودانانی میسازد
یاد دار آن روزی
باغبانی عاشق
با غنچه ی نازش در دست
در میان باغ بهشتی که ساخت
خفته است در دلها
**********************
#ضربان_تاریک , به یادمان غروب پدر و دختری از وابستگان سرودم.

کارزار

 ندانستند وحشت را

حک شده درون چگونه!

که مرگ میشود یک رویا

یا زود به  زندگی

گذاشتند به جریان-  سرخ رودی

شگفتار نامش

چیده شد برخیال - سراسیمگی به زندگی

به خوابی و کوچی تهی

غمزده به میرندگی

دعا نوشتند و خواندند و خواندند و خواندند

رام رامشگران و عاشقان -سرودها سرودند

به را هشان- به کامشان

به این گون فریبا فریدند

مترسک نسک را

به زندگی

به جمله گی

****

انگین -لذت را

زندانی - او را در سرخ رنگ اتاقی دگم

میزیستندش فرتوت

مانند شلاق خورده -آن  برهنه آکله زنی

در بی دادی !

 کرده بودند مثله اش

در رگهای پاشیده ی سرخ خونینش

آبی رنگی- روانیدند !

 تا  آتش اسفل 

دامنگیرد زهدان آتشینش را

گناه در گناه !

فردا یش که گذشت

روییده بود چرازار گوسپندان سنگ سر !

آکله مال !

خونین جبین

  آبی!

رفته بودند به چهار طاقی 

تاریکی که پا میشکست

نور به راهی تنگ از مغاک میتابید!

ژرفگاه دل تاریکی

التماس میکردباز

بودن را به روزن آفتاب سروشان!

***

ضربان تاریک- تاریخ سرودن این شعر مشخص نیست.

این شعر از دفتری قدیمی باز نویسی شده در حدود 1394