ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

سوخته تن

خسته از شراره های کلمات

با تنی سوخته

و پوستی رنگ باخته ی بحران

قدم بر می دارم در باران

در خرابه هایی که برایم ساخته اند

ویرانه های خلاقیتم که بر آن تاخته اند

و وجدانم خسته از واکنشی تلخ

اندوهناک و فراموشگر

به گناه کاران تبرئه شونده ی ابدی به بی گناهی مفرط
آرمیده در کالبدم

خاموش می شوم

در این آرامگاه که بی شک گم گشته راهیست

در جنگلی تاریک و بی انتها

که انتهای من

جایی است دور

شاید که روزی مقبره ام در گامهایی به جلو

به پایان رسد

و مقبره ام درختی باشد

و من آن بالا با هزاران دست

آفتاب را و آزادی را و تمام نداشته هایم را

طلب کرده باشم از آسمان 

پایانی  پس از خاموشی 

*******************************************

  ضربان تاریک - ۲.۱۲.۲۰۰۹