ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

بی عنوان

پندارم که راه مقدسی

نمناک

گریسته اندوه را

پندارم که تو

سنگی

فتاده گل زار را

در خویش

*********

رامدایمون-21.5.1403

سولاریس

پر از قیام سیال میشود - پر از کرشمه های لوند

پرده ای بخار و پرده ای خنکا

آنجا که نمیبینم و ره یافته ایم

شاید با خیانت پر شده است

پر از رویاهای نازنین بارور- کنده ای زهرآگین 

پلکانی در گیر اشک - لابلای  آخرین خواب زمینی

شنگانه - شوخ و مواج و مستانه

ما در مدار و  او بر عذاب -  نشسته به نگاه اغماز-در آبی ساکت

حلقه ی شورین ما

عرفانی از درون اوست

تاج فنا بر سر و

بی بازگشتی ته نشین عدالت شده است

بازی او گم کردن برگهای شبدریست

در الحادمسلم چای ما

جنگ افزارش - تکامل ثانیه هاست

در رسیدن به - آخرین لحظه انسان بودن

و سپس

صدایی میپرسد:

انسان کجاست؟

و جواب میشنود

نیست - چنان که جهان نبوده است

نه بیماری نه عشق نه شیدایی و نه هیچ چیز

رنج - ترس-حسد -حسرت

فنا

هنوز پرواز میکند

در دور دست افق دشتهای سبز آلود

چشم انسانی بر روی دو پا می رقصد

خائنی که بلعیده افکار اجداد تو را

 شاعری میکردیم  در آبی و سبز و آفریننده ی صدا

در کنج کلبه جدید

در جنگل ریزوم رویاها

شعر می سرودم ازآغاز

روز اول

سولارس

اینگونه انسان را خلق کرد!!!!!

****************************

رامبد(ع.فخرایی) -ضربان تاریک 7.18.2019

بازنگاشت از شعر قدیمی خودم.

سوخته تن

خسته از شراره های کلمات

با تنی سوخته

و پوستی رنگ باخته ی بحران

قدم بر می دارم در باران

در خرابه هایی که برایم ساخته اند

ویرانه های خلاقیتم که بر آن تاخته اند

و وجدانم خسته از واکنشی تلخ

اندوهناک و فراموشگر

به گناه کاران تبرئه شونده ی ابدی به بی گناهی مفرط
آرمیده در کالبدم

خاموش می شوم

در این آرامگاه که بی شک گم گشته راهیست

در جنگلی تاریک و بی انتها

که انتهای من

جایی است دور

شاید که روزی مقبره ام در گامهایی به جلو

به پایان رسد

و مقبره ام درختی باشد

و من آن بالا با هزاران دست

آفتاب را و آزادی را و تمام نداشته هایم را

طلب کرده باشم از آسمان 

پایانی  پس از خاموشی 

*******************************************

  ضربان تاریک - ۲.۱۲.۲۰۰۹