ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
زمانی رنگها پرید
خاطرم هست !
آن اسب سوار را که از ژرفای زمین تاخته بود به زیر باران میان مه
یادم هست که چند قرص را با هم خورده بودم
کلونازپام قدیس که آرامش را همراه می آورد
مرگ همین را میخواهد -رنگها میروند و او آرام بوسه بر گونه ها میزند
میان آن دشت وسیع زیر باران و مسیری که به زیر زمین ما را باز میگرداند
و آنگاه نه تو مانی و نه من
میدانم که در مسیریم تا پرستشگاه کلونازپام راهی نمانده است
بسته قرصهایی که ما را قضاوت میکنند نمایندگان خدایان مدرنند !
در دستانشان بجای ترازوی قضاوت -همیشه رحمت و آرامش سنگینی میکند
آنگاه که آن اسب ناپیدا با ته رنگ سبزش بر چمنها دوید
شاید به دنبال آرامشی بود که هرگز برگی را نشکند
و هرگز انسانی را با زندگی رنج ندهد
سواری که آرامش را با قرصی گرد به ارمغان خواهد آورد
پادشاه رنگ پریده سواره را می گویم
آنگاه که در کره ی چشمانمان او را دیدیم و قرصش را بلعیدیم- نه تو مانی و نه من !
داستانی که در انتها به آرامش رسیده است.
از خواب شروع میشود و به آنچه همه از آن هراس دارند تمام میشود
و اسب سوار هنوز در مه بر سر راه مه زدگان می ایستد
برای آنها قرصی گرد تجویز میکند و به باد میپیوندد
و آنگاه نه مه زده ای می ماند و نه شاهدی !
و روزی در مه قرصها را باید گرفت
باید بلعید
و گذر کرد
****************************************************
ضربان تاریک
پنجم مرداد هزاروسیصدنودونه
منثور نگاشته شده از نظر شاعرآن فقط اثری ادبی است هر برداشت دیگری از آن نظرو قصد شاعر نیست.
در خیابان که راه میروم
درختان مرا نگاه نمیکنند
همه به فکر زندگیشان هستند
یکی برای بقاء ریشه هایش تلاش میکند
دیگری با مرگش کنار می آید
تا کالبد خشکش بر سبزینه اش پیشی گیرد
یکی هم سروی است که هر روز اصلاح می شود
باغبانی می آید
مانند سرنوشت
شاخه هایش را میچیند
ولی درختها به هم نگاه نمیکنند
حتی آنها من را هم نمیبینند
در مورد آن باغبان هم چیزی نمیدانند
در مورد صاحب باغ خانه هم که حقوق باغبان را هر روز کم میدهد
چیزی نمیدانند
من هم میان درختان راحتر قدم بر میدارم
چون آنها مرا نمیبینند
یا من تصورم این است که نمیبینند
******************************
رامبد.ع.ف(ضربان تاریک) اول دی 1398
کتی میپوشم برازنده
از تمام فنجانهای قهوه ای که با هم نوشیدیم
و من در تنهایی شکستم!
کرواتی میزنم
از تمام پیش دستیهای شکسته ای
که درشراب نوشینهایمان
به زیر مزه های زندگی گذاردیم
و بی حاصل بود
آه زندگی بی ثمر
برایت لباسی دوخته ام از تمام شکستها !
تا به رقص والس بر لبه ی لیوانهای مشروب
که دعوتیم
بپوشی !
کنارم باش
تو که همیشه مخفیانه بوده ای!
و من ندیده در ناخود آگاهم
میدانستمت
آه عشق جاویدانم !
****************
ضربان تاریک(رامبد.ع.ف)
2019/10/9