ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

چشمان سرخ آبی - The red eyes of blue

                                          

 

فرشته ای شکافته سر
که بر شکاف سنگ روود سرنوشت
شکسته است

نشسته

واژگونه

خون  و آب و روود تن شکن

چوونان تنش به  سنگی  فسرده است

زین دسیسه های دست شکسته ی فروود از آسمان ایزدی

رمیده است

فروو شده   ز آسمان

 سینه اش به سینه ی زمین 

و زمزمه به رقص(( شام - رام )) و رنگ های بی فساد طاووسان  

فرووزان به هیمه ها

زین سرشته آفتاب خجسته گان

فرشته گوون ز طاووسان و رانده گان

درد گردنکشانه ای میان ایزدان

هفتمین فرر جاودان سرکشان

ولی تو ایزدی به آسمان

 به پشت ترک سرنوشت

و او رها به خویش و در تراووش سلاله ها

در جهان مینوویی رهی سعادت شکسته سر به کوچه ها

ملک شده به رنگها

به طاووسان

به شعله ها

فراز بالهای شکسته اش

حضوور فرر ایزدیست به کاله ها و رشن ها

آن آفرینش یگانه ی دگر

زتخمه گاه دیگری  و حووری فتاده ای

به رسم یادگار رنگها

ز تاج طاووسان آابی- سرخ چشم - هیووا !

****************************************

ضربان تاریک(رامبد.ع.ف) تابستان 1394

الهه

شاهی نیمه عریان می رقصد

در میخانه ای  نشسته به سر گیجه ی مستی

و صنم خانه ای که گردان می چرخد- در گوشه خستگی روز

شاه  - خمار میکده ی می درکشان

غوطه ور درسکرات  دروازه ((موساکاتیم))

درمهران کده ای به مرکز حوضچه مهراب شکوه

که نوردر ان به شهادت رسیده

و سروش در خواب  شراب

و الهه شاخدار نیمه مست رقصان به شادی ان

جرس زنان فرا می خواند هوس را

وماه نیم خلال  تکیده شده بر ابرهای سپیداسمان

به زیر سنگینای ماه خدایی فربه

کرشمه های مهتاب - اویزان از مستی شرابهای ((باکوس))

و خسته پادشاهی- عریان

غنوده بر تل هرزه گان

در محراب مقدسها

همه ویران شده در میکده ی راز و نیاز

و شاه در حضن ارامش - می داند همه مردمانش

خفتگانند به شراب راستی و هرزه گانی رازی

و چنان بود که خدایانشان نیز خسپیدند- ان شب را  بی  سروش  !!!!!!!!!!


                                                                                                               ضربان تاریک (رامبد.ع.ف) -شهریور 1394

175




به زیرین روان رود- دریایست

فراخ ان سان که در چشمم اقیانوس می بینم

به زیرش - بیکران خارها و دشنه ها و تیزه های اهنین زنگار

در میان شوراب شور تاریکی - ولنگار  

استخوانین دستها را تا به - مچ –از- مچ - تا به پا  - در بند می بینم

غرقه در رویای پیروزی ی هیچستان جنگ

سر به ارامش – سینه ها سوراخ - اسیر نیزه های تیز پیکان

موجها را افسرده در کنج زمان

مسخ افسون حیرانی

مواج - می بینم

در فراموشی و شناور بر سیاستها ی خواب

کودک گم گشته ترسان پدیداری

چماله کرده تن بر تنگنای بیداری

رخش را اشکباران - می بینم

که بر گوش سکوت شیونگر- ارام می خواند

(( هی تو هی ارام باش - کنون این دام ماوای من است))

اماج امواج کلامش را جسورانه

مرهم وار- بر پشت داستان- می بینم

و ناگه این کودک لرزان خسته زار

چشم فرو می بندد بر کار زار

فریاد بر می اورد – با دستانی باز با اواز

((ای سررسر به مهر رازهای سکوت

فرو ریزید – فرووو ریزید - ...))

می گلاویزند ابر و مه - بر تن یکدیگر

می پارند - دردها ی زمین

زجه می زنند - زجرها – در خروش کشاله سکوت

ابها شکافته

گویی موسی ی نادیده بر دریا شتافته

تا به حرمت یاران نوینش - اقیانوس بگشاید

کودک گریان – باز می خواند- سرود خیزش را  

((بر خیزید – شاهدان- اغوش بگشوده - مام مان- ان میهن جاویدمان

مسند چشمانمان بی تاب وجود جاویدتان

برخیزید -  از دامن نفرین این گمگشته – غربتگه - به راه

باز می گردیم ))

اسمان لرزان و خشکیده مردان زنده ی پیچیده به گور مرگ

ازبن خونابه لجنهای فراموشی – فرازان باز می ایند

کودک گریان به زیر لب - پیوسته می خواند  

(( جاودانان – در بیاویزید بر مسند چشمانمان

تا بیاموزیم دشمنان دیر روز پیکارو نبرد

 دوستان امروزند و دشمنانی به گسیل !!!!! ))
************************************
 رامبد .ع.ف -ضربان تاریک - 29.خرداد1394
به خاطره 175 غواص زنده به گور