ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
طاقت نداشت زل چشمانم
قتل آن درخت را
ظهرگاهان در آفتاب برخاک مذبح
شد مکتب درس
فرو غلطید و خزید زلزله
از زیر تن سنگین "هنوز"
بی خبر
جاندارش
شب توفان بود او روی زمین درمرگ
آرزو می کرد
بلندیهای بادگیر خویش را
و مدرسه یا آن مکتب درس
سکوت کرده بود در دست لکاته ای سیاه دل
که سپیدی پوشیده بود به ترس کامی هبوط درخت
به اندیشه اش
مرده بود از صبر ایوب
مدرسه پشت صف پادگان ها
چون نبود ایوب
مدرسه خوابی بود نا همگون از پیشرفتی بی حاصل
درخت بریده ,خرد و صدای اره
محصول
بریده بود گوش های شاعران همسایه را با برگهای نخل ,همچنان
پهن کرده بود مرگ نخل بلند داستانش را در چشمهای ترسان کودکان
اسیر در دل مکتب درس غصب شده در دل پادگان غاصب
و لکاته ای که بود مادری سیاه درون و سپید پوش
و گفتند : زیاد است درخت و دوباره خواهد بود و خون درخت هنوز بر مرگ نشسته بود کنجله
در گریستن و باران بریده بود امان عزا را
و باز در باران , می بریدند و مثله می کردند تا کارخانه ی چوب
و نفس می کشید جوانه هم با باران "هنوز"
در خیال بود رستن را "هنوز"
و من آرزویش را و نفرینش را,
می دیدم از پشت صدای اره ی آهن
او بود که نفرین هبوطش فرو خورده بود جنگل ها را در آتش
*******************************************************
رام دایمون _ هفت آذر .1402 – به یاد بریدن درخت نخل بلند مدرسه روبروی خانه ام