ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
چه بیهوده سراییدن و سرانیدن قلم بر خون
از آنجایی که به خاطر نیست
بی خون
هرگز موجود زمینی را آغاز
اولین شروع بر بی گناهی خاک یا سرخ گون به خلاقه ی رس ناب
پاکی است اسطوره ای را
خون زاده است شاعر
حضیض قبل از خویشتن را
و بعد از آن فراموشی انفجار بزرگ
چگونه متصور است هجوم حقیقت را
کجاست اولین
کجاست نخست زاده ؟
آنکه آفرید مثنوی را
پیش از حضیضها
*******************************************
رام دایمون (ضربان تاریک) - 27.1.2023
گفتند که تو بیهوده ای
گفت:
این است سازوکار مردمی که بجای افروختن هیزم
شاعری را به آتش می کشند
هنرمندی را می سوزانند
و برای بالهای کبابی جنازه ی مرغی پر کنده
بر افروخته آتش جنازه ها
به گرد آتش
........ تمام استعدادهای تفاوت
...............................سور می گیرند
و باز هم پیش تر می روند
پای کوبی می کنند و زیر گر گرفتن جنازه ی شعور
زیر شنها می خزند
زیر مرکز همان شعله های سرکش
به مغازله ای بی جنس می پردازند
زمانی که چون قدیسین از میان آتش
از زیر خاکها و خاکسترها که بوی عرقهای جوشیده از تن انسانها را می دهد
بیرون می جهند
درعکسی که عکاس رانت خوار بی شرفی با حیلت گرفته است
ققنوسی می نماید برخاسته از آتش
و رقاصان گرداگرد فوران زایشش از خاکستر ضاله
از بهت بی شعوری خویش کف می زنند
معجزه را
اقرار کردند
تمام تاریخ را
..............هیزم
................. از میان خویش برگزیده ایم
آنها مردمانی بودند
به سیاهی وانتا
....................................................
رام دایمون (ضربان تاریک) - نهم آذر 1401
سیاه وانتا : سیاهترین رنگ جهان است که هیچ نوری را بازنتاب نمیکند
با قطعه ای از شعر آنا آخماتووا همسرایی کردم
................................................................
نگاه به این شعرها با معنی پنهانی شان
چون خیره شدن در دره ای است ژرف
که به وسوسه ای تو را به خود می خواند
و تو هرگز به ژرفای آن ها پی نمی بری
و سکوت این ژرفا
هرگز از سخن گفتن خسته نمی شود
آنا آخماتووا
........................................................
شنیده ام شاعران زیبا سرا
چنان نوازشگر است نوای شعرهایشان
که مسخ میکند مردمان را
به هلاکت
و هر روز شعر هایم را
با یافتن آهنگی سحر آفرین
دربستر سکوت
وادار می کنم به قیلوله ای اجباری
سکوتی ختم به هلاکت
به هلاهلی بی گیاه
در ژرفنای مفاهیم بی معنا - بی جوهره
و چه خشم را اسیر
می کند در نهایت
در سکوت شکنجی که اعترافش فهم است
................................................
رام دایمون(ضربان تاریک) نهم آذر 1401