ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در فضای ذهن من
طوفان اوتنَپیشتیم برپاست
طوفانی هلاکت بار
در میان جیغ ها و گریه های مردم اغشته به موج
همه اغشته به گناه اخلال مفاهیم
بی گناهان نیز قربانیان ان هیولای افکار مارگون پیچیده
چه عاصی با چه سر دردی
غریو موجهای خروشان عرصه عصیان
از این رفتار پر تزویر
از این خود خواهی بی دین
می دانید ز بی ثباتیهای این دنیای موهوم اندیشه چه کرده ام ؟
پس از قتل عام کافران و بی گناهان جهان پوچ ذهن خود
دستانم را تا به ارنج فرو بردم در قعر سکوت
و نشستم در ورطه نیستی
بر ساحل دنیایی خالی ز هرفکری
و می دانید چه شد ؟
بی هیاهو بود شب
ولی زمزمه انگیزه هایم می رفت تا اعماق نبود
نیست شد در دستانم غم
بی حرمت شد سکوت
سردتر شد تن افکار من
چون روزها بود که مرده بود
در زیر موجهای عصیان طوفان من
************************
ضربان تاریک
زمستان 1393
کلمات
جمله ها
قولها
همه اجساد مثله شده در بیرحمی
همه نیمه سوزان رها شده
در دشت دل ما
وجدان بیهوش
در دام سکوت
چه درد مشترکی است
استشمام این بوی تعفن و ریا
***
من یک گلدان می خواهم که بکارم گل خود را در ان
من نمی دانم فصل رستن گلها را
من نمی دانم که کدامین روز
روز سر بر اوردن شادیست از خاک نمور دل ما
در جهانی که ز دود
خورشیدش نا پیداست
زین سبب گلی می خواهم که اگر خشکید در کام سکوت
گل دهد در گلدانش پشت ان خانه تنهایی رویایی من
ولیکن خوب می دانم
گلها همه در باغچه این خانه ارمیده اند به زیر مه دود
خشک می رویند و سیاه
و چه روزها و چه سالهایی که گذشت
من با سعه صدر
با امیدی گرم و سترگ
اب می پاشیدم بر این خاشاک رسته ز خاک
می روییدندد
سبز
گل می دادند
در خیالا تی خام
درخت نیمه خشکیده رنجور باغچه چه بی الایش
می نگریست برتلاش مذبوحانه من و گلدان مرده ای در خوابی ابدی
چه مصمم می بخشید سایه مغشوشش را بر تارک اندیشه من
و به من زل میزد در استمرار تلاش
من هم هر روز اب می دادم گلهای مرده گلدانم را
تا در گلدان پشت خانه رویایی تنهایم گل بدهد
و شکوفه کنند در میان دستانم .
ضربان تاریک
تصمیم گرفته ام
دیگر به نسلم ادامه ندهم
تصمیم گرفته ام
به انتها که رسیدم
نسلم را با تمام اشتباهات افریده شده اش
در نقشه جغرافیاییش
مچاله کنم
در کیفی به اندازه ابهام
با خود همراه برم به نقطه مقصود
پرتاب کنم
در دره ای که اعماقش مالامال از ازدحام لاشه های حدثان مجهول گذشته است
تنها
قدم زنان ادامه خواهم داد
راه را
به سوی ان سوراخ ابدی فنا
محو شده در ناگهانهای زندگی
***
تصمیم گرفته ام
در نقطه ای از زمین
که کسی ادعای مالکیتش را هیچگاه نمی کند
مرزی ندارد
از سیمهای خاردار دشنه دار
سگان ولگرد وحشی
مین
انسان مزدور
با تکه های شکسته ارزوهایم
تلنبار روی هم
خانه تنهاییم را بسازم
خانه ای از استعدادهای کتمان شده افکار خاموشم
که هنوز سو سوء شان در تاریکی این روزها به مشام میرسد
خود را پهن کنم چون فرشی ابریشمین
میان دشت تنهاییم
زندکی را اغاز کنم
بر پشت دیوار سرشت نادانی
در نور بیکرانی ز اگاهی
***
تصمیم گرفته ام
دیگر از ((خود)) صحبتی نکنم
بگذارم یادش در ارامش و سکوت بماد
این من
که دیگر به کار هیچ ابوالبشری نمی اید
تصمیمم گرفته ام
دیگر نه سیبی گاز بزنم
نه میوه ای از بازار بخرم
چرا که دیگر سیبها مرا یاد درختی نمی اندازند
بوی همهمه درختان را نمی دهند
دگر باغها نا همگون شده اند
باغی در پشت ان خانه خواهم ساخت
به اندازه یک مشت حقیقت سبز زمین
خلاصه
تصمیم گرفته ام
صبحدمان به کنار رودخانه ای هر روز برخیزم
گل از کف نداده
برای خلقت یک انسان
*****************************
ضربان تاریک 22.10.1393